بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب باران تابستان | طاقچه
تصویر جلد کتاب باران تابستان

بریده‌هایی از کتاب باران تابستان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأی
۴٫۵
(۲)
زخم بر دل نشسته را گویی با حضور خاطره حفظ می‌کرد، تا دم مرگ. آن زخم را از آن پس همیشه با خود داشت
JİLA
‫معنی مرگ، از نظر بچه‌ها، این بوده که دیگر هیچ‌وقت پدر و مادر را نبینند. ترس از مردن برای آنها در از دست دادن پدر و مادر خلاصه می‌شده.
JİLA
‫سکوت. ژَن و ارنستو خاموش می‌مانند. خانه یکپارچه سکوت است. شب است، شب مهتابی. تابستان است، و شبی از شب‌های اوایل تابستان. ‫ژَن: وقتی که بروی، ارنستو، اگر من همراهت نیایم، معنیش این است که ترجیح می‌دهم بمیری. ‫ارنستو: از هم که جدا باشیم، فرقی با مرده‌ها نداریم، مرده‌ایم.
JİLA
من برای تمام کارهایی که با همین دست‌هایم انجام شده ارزش قائلم، و همین‌طور برای رنجی که متحمّل شده‌ام. ـ و اینک، فهمیده‌ام که همه چیز باطل است... باطل اباطیل... از پی باد دویدن.
فرح

حجم

۸۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۸۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان