
بریدههایی از کتاب ژرفای زن بودن
۳٫۸
(۵۱)
«من هیچوقت با مادرم کنار نیامدم. همیشه فکر میکردم او به من حسودی میکند چون درسم در مدرسه خوب بود و این امکان را داشتم که به دانشگاه بروم و ادامه تحصیل بدهم در حالی که برای خود او هرگز چنین امکانی وجود نداشت. من ابدا نمیخواستم روزی شبیه او شوم. میخواستم شبیه پدرم باشم، چون او را فردی انعطافپذیر و موفق میدیدم که از کار خود راضی است. مامان هیچوقت شاد نبود. آن روزها اصلاً به فکرم خطور نمیکرد که ممکن است موفقیت پدر به بهای عدمموفقیت مادر بهدست آمده باشد یا ممکن است نفرت مادر از خود و پیامی که او به دخترانش منتقل میکرد ریشه در طرز رفتار جامعه با زنان داشته باشد.»
سحر
بهترین برده
نیازی نیست کتک زده شود
او خودش خود را میزند
نه با شلاق چرمی،
و نه با چوب و ترکه
بلکه با شلاق ظریف زبان خودش
و ضربه آرام ذهن خود علیه خود
به راستی کیست که در نفرت از خود
با او برابری کند
کیست که بتواند در ظرافت خودآزاری
به پای او برسد
برای این کار
به سالها تعلیم نیاز است!
💮rosy💮
«من خودم را برتر از زنان دیگر میدانستم و میخواستم مثل یک مرد فکر کنم. از خودم بهعنوان زن نفرت داشتم. من در تلاش برای همذاتپنداری با مردان، در واقع خود را از بخشهای بزرگی از وجودم دور کرده بودم، معیاری تعیین کرده بودم که میگفت هر چیزی برای اینکه باارزش باشد باید دشوار، مشخص و کمیتپذیر باشد. حالا میفهمم که من در اواخر دوره نوجوانی، با طرد زنانگی، مانع از رشد خود بهعنوان زن شدم، مهارتهای ذاتی و درونی خود را انکار کردم و آنچه را که به من لذت میبخشید نادیده گرفتم.»
سحر
«زن در وهله اول به پرورش دادن علاقهمند است، زن میتواند بدنی را، روحی را، تمدنی را و جامعهای را بپروراند. اما اگر او هیچ چیزی برای پرورش دادن نیابد حس کارآمدی خویش را از دست میدهد.»
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
«بسیاری از دختران از مادر خود به این دلیل خشمگین هستند که چرا بهراحتی و بهطور منفعلانه هر بلایی را که به سرشان آمده پذیرفتهاند.»
mahdie
شخص خردمندی زمانی گفته که هدف اصل مردانه «در کمال بودن» و هدف اصل زنانه «کامل بودن» است. اگر شما در کمال باشید دیگر نمیتوانید کامل باشید زیرا باید تمام نواقص و کاستیهای طبیعت خود را بیرون برانید. اگر کامل باشید هم نمیتوانید تمام و کمال باشید زیرا کامل بودن یعنی هم خوب و هم بد، هم درست و هم نادرست، هم امید و هم یأس. پس شاید بهترین کار این باشد که به چیزی کمتر از کمال و چیزی کمتر از کامل رضایت دهیم. شاید لازم است که با میل و رغبت بیشتری زندگی را همینگونه که هست بپذیریم.
mohadese
اگر روان زنی مادر او را بهطرز منفی یا مخربی «در خود جا داده باشد»، او از سرشت مثبت زنانه جدا میماند
کاربر ۸۸۹۶۲۵
وقتی زنی از انزوای عمدی و افسردگی ملاقات با تاریکی خارج میشود، خانواده و دوستانش انتظار دارند که به زندگی سابق خود برگردد. اما او اکنون میداند که برای خشنود کردن دیگران چقدر قربانی داده و دیگر نمیخواهد به شیوه سابق خود بازگردد. او رابطه خود را با آدمها و موقعیتهایی که از شخصیت جدید او حمایت نمیکنند، قطع میکند.
Fatemeh
«این سرزمین یعنی سرزمین تاریک روح، یک قلمروی بینقشه است. زمین تاریک، مرطوب و خونآلود است و من تنها هستم. هیچ متحدی نمیبینم، هیچ آسایشی نمییابم و هیچ علامتی آشکار نیست. احساس میکنم قطعهقطعه شده و زخمیام. دنبال قسمتهای تکهتکه شده خودم میگردم، چیزی که بتوان آن را شناخت، اما تنها چند تکه را پیدا کردهام که نمیدانم چطور آنها را بههم بچسبانم. این دوره زندگی با تمام مبارزههایی که تاکنون داشتهام تفاوت دارد. این فتح و ظفر بر دیگری نیست، بلکه رودررو شدن با خودم است.
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
ساختارهای برقراری ارتباط با دیگران، الگوهای حرکات بدنی و لحن صدای او، همه و همه مُهر مادر را بر خود دارند.
کاربر ۸۸۹۶۲۵
وقتی زن به پرورش جسم و روح خود میپردازد و احساسات، شهود، جنسیت، خلاقیت و قوه طنز خود را احیاء میکند، شفا مطمئنا در درون زن رخ میدهد.
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
گشتینانا چیزهای زیادی برای یاد دادن به زنان قهرمان امروزی دارد. او برای کسب تأیید و تحسین دیگران هبوط نمیکند بلکه برای تجربه چرخه سرشت زنانه به اعماق میرود. او خرد چرخههای تغییر را بهدست میآورد و هم تاریکی و هم نور را میپذیرد. تاریکی یعنی همان وجه غریزی که به ما کمک میکند تا در رنج و مرگ، معنا را بیابیم و نور را یعنی وجه سرورآمیزی که بر قدرت و شهامت و زندگی ما صحه میگذارد.
Fahim Safari
زنانِ چندین نسل باور کردند که پرورش فرزند آدمی در مقایسه با دستمزد کار بیرون از خانه، بیارزش است
mghf
من همیشه منتظر بودم که از سایه بیرون بیایم و ستاره بشوم. اما حالا میبینم که نیازی ندارم ستاره باشم. من میتوانم خود را همینطور که هستم بپذیرم.»
کاربر ۴۳۸۱۶۹۴
زن دو راه پیش روی خود داشت: یا باید در فرهنگ مردمحور «موفق» میشد یا بهعنوان زن، زیر سلطه قرار میگرفت و وابسته میشد
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
اینکه زنانگی برای من «خانه» است، به این معنا نیست که من میخواهم همیشه در خانه بمانم. اگر من هرگز از خانه بیرون نروم راکد میشوم. من بیش از آن انرژی، کنجکاوی و نیرو دارم که اینقدر محدود بمانم.
mohadese
لازمه کشف موهبت موفقیت درونی، فدا کردن پندارهای نادرست از کارهای قهرمانانه است. هرگاه زنی آنقدر شهامت داشته باشد که محدود بودن خود را بپذیرد و تشخیص دهد که همینطور که هست کافی است، آنوقت یکی از گنجهای راستین سفر قهرمانی زن را کشف میکند. در این زمان است که زن میتواند خود را از هوی و هوس نَفْس جدا سازد و نیروهای عمیقتری را که منشأ حیات او هستند لمس کند. او میتواند بگوید «من همه چیز نیستم ... و من کافی هستم.» به این ترتیب، زن موجودی واقعی، گشوده، آسیبپذیر و نسبت به بیداری روحی و معنوی حقیقی، پذیرا میشود.
mahshid
من برهنه و عریان راه میروم و دنبال مادر میگردم. من در جستجوی بازپسگیری و ترمیم بخشهایی از وجودم هستم که روشناییِ روز را ندیدهاند. به یقین آنها همینجا در تاریکی هستند و منتظرند تا من آنها را پیدا کنم زیرا دیگر اعتماد ندارند. من قبلاً آنها را طرد کرده و از خود راندهام. آنها گنجهای من هستند، اما برای یافتن آنها باید زمین را حفر کنم. این سفری نیست که پری، مادرخوانده مهربان، راه را به من نشان دهد.
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
کار من زندگی کردن کامل بهعنوان زن و لذت بردن از کل وجود خودم و جایگاهم در جهان هستی است.»
Elizee
گر زنی با مادر خود احساس غریبی کند یا احساس کند که مادر او را طرد کرده، ممکن است ابتدا زنانگی را انکار کند و به دنبال کسب تأیید پدر و فرهنگ مردسالار برود. مردان در موضع قدرت هستند،
Elizee
شروع کردم به فکر کردن درباره اعتبار بیرونی. آیا من واقعا میخواستم شبیه هوارد روزنبرگ منتقد لوسآنجلس تایمز باشم؟ بله میتوانستم باشم، اما آیا واقعا این همان چیزی بود که میخواستم؟
Elizee
جامعه امروزی، مردمحور است؛ یعنی دنیا را از دیدگاه مردانه میبیند. مردان بهخاطر هوش، انگیزه و قابلاتکا بودن خود پاداش میگیرند و به مقام و منزلت و موفقیت مالی در دنیا میرسند. زنان نیز تا آنجا که شبیه مردان باشند پاداش میگیرند اما نه به همان اندازه. اگر زنان، خود را از عدسی چشم مردان نگاه کنند و مدام خود را با معیارهای فرهنگ مردانه بسنجند، در رابطه با ویژگیهایی که مردان برای آنها ارزش قائلاند خود را دچار کمبود یا بیکفایتی خواهند دید. زن هرگز مرد نخواهد بود و بسیاری از زنانی که سعی میکنند «بهاندازه مردان خوب» باشند، به طبیعت زنانه خود صدمه میزنند.
آوا رازقندی
«اندوه در ذات وجود است. اگر دل خود را به روی هر احساس دیگری بگشایید به ناگزیر به اندوه میرسید، اندوهی که مثل بذر تقویت شده بلافاصله برگ سبز خود را نشان میدهد». اما نیازی نیست که انسان به اندوه بچسبد. رها کردن اندوه، مثل تنفس آگاهانه، انضباط میطلبد. انسان با هر دَم اندوه را احساس و با هر بازدم آن را رها میکند. با هر دَم، اشکی روی گونه میغلتد و با هر بازدم بهخاطر گرمای آن احساس قدردانی میکند. پس باید نفس کشید و لبخند زد. با خود مهربان بود و آهستهآهسته گامهای کوچک برداشت.
Ghazaleh
ما زنان باید شهامت داشته باشیم تا با معما زندگی کنیم، قدرت داشته باشیم تا تنش ندانستن پاسخها را تاب بیاوریم و آماده باشیم تا به خرد درونی خود از یک سو و خرد سیاره زمین که طلب کمک و تغییر میکند از سوی دیگر گوش فرا دهیم.
بهار
قهرمان زن زره خود را میپوشد، شمشیرش را برمیدارد، سریعترین اسب خود را انتخاب میکند و راهی میدان نبرد میشود. سپس گنج خود را پیدا میکند: مدرکی پیشرفته، مقامی در شرکت، پول، اعتبار و اقتدار. مردان لبخند میزنند، از وی استقبال میکنند و به عضویت او در باشگاه خود، خوشامد میگویند.
کاربر ۲۵۵۳۵۷۵
زنانی که تأیید و پذیرش پدر را احساس کردهاند، اطمینان دارند که از سوی دنیا پذیرفته خواهند شد.
Elizee
جدایی جسم و روح
به لحاظ تاریخی، ارتباط بین جسم و روح با سرنگونی الهه مادر نابود شد و حالا تنها بهواسطه خطر نابودی وسیع مادر/ زمین، این ارتباط از نو احیا میشود. وقتی بشریت تقدس زمین را از یاد برد و بهجای مقبرهها و روی تپهها شروع به پرستش خدایان خود در کلیساها و کلیساهای اعظم کرد، رابطه مقدس «من ـ تو» با طبیعت را از دست داد. بهتدریج، انسانها فراموش کردند که فرزندان طبیعت هستند و با تمام انواع و گونههای موجود در طبیعت ارتباط متقابل دارند. آنها حس تقدسی را که در تمام موجودات زنده، درختان، صخرهها، اقیانوسها، چهارپایان، پرندگان، کودکان، مردان و زنان هست، از یاد بردند. این بیتوجهی به تقدس طبیعت همزمان با انکار تقدس بدن صورت گرفت.
leili L
در چنین خانوادههایی، شادی را هم فقط بهصورت ملایم میتوان بروز داد و ابراز شادی بیش از حد «احمقانه» محسوب میشود. وقتی مدام به دختربچهای بگویند که هر کاری انجام میدهد «بیش از حد» است، چنین میآموزد که احساسات او امن نیست. او بهسرعت میفهمد که اندوه، یأس، خشم و یا حتی هیجان، در نظر والدین پذیرفتنی نیست و یا اصولاً چرا باید با احساسات کار داشت. اما نکته مهم این است که احساساتی که به رسمیت شناخته نمیشوند از بین نمیروند، فقط به زیر زمین میروند و ما را به گذشته زنجیر میکنند.
leili L
در روابط مردسالارانه ــ چه سیاسی باشد چه مذهبی و چه شخصی ــ فقط یک نفر میتواند در رأس باشد. بنابراین همیشه کنترلکننده و کنترلشوندهای وجود خواهد داشت و برای اینکه شخصیت سلطهجو بتواند قدرت خود را حفظ کند باید طرف مقابل را در موقعیتی پایینتر از خود نگه دارد. این امر ذهنیت خاصی میآفریند که در آن یک شخص انتظار دارد کنترل را بهدست داشته باشد و شخص دیگر انتظار دارد کنترل شود.
leili L
ممکن است تصور کنید که این کتاب در پی نفی دستاوردهای اشتغال و تحصیل زنان است که ابداً چنین نیست. آنچه خانم مورداک به چالش میکشد، پیروی تمام از قرائت مردانه برای زندگی است. اینکه ما باور کنیم که برای مثال سند شش دانگ تجارت و شیوههای آن را به نام مردان زدهاند و هر زنی که بر این وادی وارد میشود، پیش از گاهِ ورود باید رخت زنانه از تن به در کند و همچون یک مرد در این عرصه ورود نماید. آنچه در این کتاب نفی میشود، قربانی کردن زنانگی در ازای موفقیتی موهوم در دنیایی است که مردان همه قواعد بازی را از قبل معلوم کردهاند و زنان برای ورود به بازی مجبور به پذیرش این قواعد میشوند.
احسان رضاپور
حجم
۲۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
حجم
۲۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان