جملات زیبای کتاب اضطراب منزلت | طاقچه
تصویر جلد کتاب اضطراب منزلت

بریده‌هایی از کتاب اضطراب منزلت

۳٫۳
(۱۵)
«طبیعت به من نگفت: "فقیر نباش." این را هم نگفت: "ثروتمند باش." فقط ملتمسانه گفت: "مستقل باش."» شافور، اندرزها (۱۸۵۱)
parisa
«بی‌تردید طبقهٔ اشرافی ما عادت کرده مشاغل دولتی را به عنوان اسبابی برای کمک به آدم‌های نزار و آوارهٔ فامیل خود به کار گیرد ـ به عنوان یتیم‌خانه‌ای که در آن هرکسی که توان راه پیدا کردن به مشاغل آزاد را ندارد بتواند با هزینهٔ مردم یک دفتر کاری جزئی برای همیشه از آن خود داشته باشد.»
شقایق جدیدی
«بهای سنگینی داده‌ایم تا از اجداد بدوی‌مان پیشی بگیریم و آن بها اضطراب همیشگی است. اضطراب از اینکه هنوز با آدمی که می‌خواهیم باشیم خیلی فاصله داریم.»
Afshin Janani
کسانی که از جایگاه خودشان مطمئن هستند تحقیر دیگران برایشان سرگرمی محسوب نمی‌شود. پشت غرور و تکبر وحشت نهفته است. وقتی این حس را در دیگران ایجاد می‌کنیم که به اندازهٔ کافی برای ما خوب نیستند، در واقع تحت تأثیر احساس حقارت آزاردهندهٔ خودمان هستیم.
Yashar Mir
«رها کردن توقعات به اندازهٔ برآوردن آن‌ها آرامش‌بخش است. وقتی هیچ بودن شما در حیطه‌ای خاص با روی باز پذیرفته شود، سبُکی عجیبی در قلبتان حس می‌کنید. چقدر روز خوبی است آن روز که از تلاش برای جوان یا خوش‌اندام بودن دست برداریم. آن روز می‌گوییم: "خدا را شکر! از دست آن تصورات باطل خلاص شدم!" هرچیزی که به خویشتن انسان افزوده شود همان‌قدری که مایهٔ غرور است بار اضافه هم هست.»
fatemeh
«زمین مملو از آدم‌هایی است که ارزش هم‌صحبتی ندارند.» شوپنهاور می‌پرسد که آیا واقعاً می‌توانیم نظرات چنین آدم‌هایی را جدی بگیریم؟ واقعاً می‌توانیم همچنان اجازه دهیم قضاوت‌هایشان تعیین کند چه آدمی باشیم؟ آیا عاقلانه است که عزت‌نفسمان در گرو عده‌ای ورق‌باز باشد؟ حتی اگر این آدم‌ها به ما احترام بگذارند، این احترام چقدر ارزشمند است؟ یا چنان‌که او می‌پرسد: «آیا نوازنده از تشویق بلند حضار مسرور می‌شود اگر بداند، به جز یکی دو نفر، همهٔ مخاطبانش ناشنوا هستند؟»
zeynab
برای کسب رضایت از خود نیازی نیست در هر زمینه‌ای موفق شویم. ما هرگز به خاطر شکست‌هایمان سرافکنده نمی‌شویم؛ فقط زمانی سرافکنده می‌شویم که غرور و حس ارزشمندی‌مان را در گروی دستاوردی بگذاریم، و بعد به آن دست پیدا نکنیم
fatemeh
جامعه‌ای که در آن احترام منوط به نمایش اشیای پرزرق‌وبرق بوده. به جای اینکه تاریخ تجمل را داستانی راجع به طمع قلمداد کنیم درست‌تر است که آن را مدرک ترومای عاطفی بدانیم. این میراث کسانی است که تحت فشار تحقیر دیگران احساس کرده‌اند باید چیزی به خود عریانشان اضافه کنند تا نشان دهند که آن‌ها هم دلیلی برای دوست داشته شدن دارند.
Yashar Mir
«رها کردن توقعات به اندازهٔ برآوردن آن‌ها آرامش‌بخش است. وقتی هیچ بودن شما در حیطه‌ای خاص با روی باز پذیرفته شود، سبُکی عجیبی در قلبتان حس می‌کنید. چقدر روز خوبی است آن روز که از تلاش برای جوان یا خوش‌اندام بودن دست برداریم. آن روز می‌گوییم: "خدا را شکر! از دست آن تصورات باطل خلاص شدم!" هرچیزی که به خویشتن انسان افزوده شود همان‌قدری که مایهٔ غرور است بار اضافه هم هست.»
Yashar Mir
«بهای سنگینی داده‌ایم تا از اجداد بدوی‌مان پیشی بگیریم و آن بها اضطراب همیشگی است. اضطراب از اینکه هنوز با آدمی که می‌خواهیم باشیم خیلی فاصله داریم
سمانه
«بهای سنگینی داده‌ایم تا از اجداد بدوی‌مان پیشی بگیریم و آن بها اضطراب همیشگی است. اضطراب از اینکه هنوز با آدمی که می‌خواهیم باشیم خیلی فاصله داریم.
Yashar Mir
کسانی که از جایگاه خودشان مطمئن هستند تحقیر دیگران برایشان سرگرمی محسوب نمی‌شود. پشت غرور و تکبر وحشت نهفته است.
Kimiiamoqadam
حالت ایده‌آل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم
Yashar Mir
ویلیام جیمز در اصول روان‌شناسی (بوستون، ۱۸۹۰): «مجازاتی وحشتناک‌تر از این نمی‌تواند وجود داشته باشد، اصلاً اگر چنین چیزی امکان‌پذیر باشد، که یک نفر در جامعه رها شود و تمام اعضای آن جامعه او را به کلی نادیده بگیرند. اگر وقتی وارد جایی می‌شدیم هیچ‌کس رویش را به سمتمان برنمی‌گرداند، وقتی حرف می‌زدیم هیچ‌کس جوابمان را نمی‌داد، یا هیچ‌کس اهمیت نمی‌داد چه‌کار می‌کنیم و اگر همهٔ آدم‌هایی که ملاقات می‌کردیم "ما را مرده فرض می‌کردند" و جوری رفتار می‌کردند که انگار وجود نداریم، طولی نمی‌کشید که خشم و یأسی عاجزانه ما را فرامی‌گرفت، که ظالمانه‌ترین شکنجهٔ جسمانی در مقایسه با آن آسایش محسوب می‌شد.»
سمانه
فقدان محبت چه تأثیری بر ما می‌گذارد؟ چرا نادیده گرفته شدن باید ما را به چنان خشم و یأسی برساند که شکنجه در مقایسه با آن آسایش محسوب شود؟ شاید بتوان گفت توجه دیگران در اصل به این دلیل برایمان مهم است که ذاتاً راجع به ارزش خودمان دچار تردیدیم. در نتیجهٔ این تردید، آنچه دیگران دربارهٔ ما فکر می‌کنند نقش تعیین‌کننده‌ای در نحوهٔ نگرش ما به خودمان ایفا می‌کند. هویتمان اسیر قضاوت‌های کسانی می‌شود که در میانشان زندگی می‌کنیم. اگر آن‌ها از شوخی‌هایمان خوششان بیاید، از توانایی‌مان در سرگرم کردن دیگران مطمئن می‌شویم. اگر تحسینمان کنند، احساس شایستگی می‌کنیم. و اگر وقتی وارد جایی می‌شویم نگاهمان نکنند یا اگر بعد از اینکه گفتیم شغلمان چیست قیافه‌شان در هم رود، به خودمان شک می‌کنیم و دچار حس بی‌ارزشی می‌شویم.
سمانه
حالت ایده‌آل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم. اگر کسی تعریف فریبنده‌ای از ما کرد، بی‌جهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانه‌ای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارهٔ یک نفر دیگر به بی‌اهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم. ولی بر خلاف این حالت ایده‌آل، ظاهراً ما مجموعه‌ای از دیدگاه‌های مختلف نسبت به شخصیتمان درون خود داریم. هم گواه باهوش بودن درون خود داریم و هم گواه احمق بودن، هم شوخ‌طبع بودن و هم کسل‌کننده بودن، هم مهم بودن و هم زیادی بودن. و در چنین شرایط پرنوسانی، معمولاً این رویکرد جامعه است که اهمیت ما را تعیین می‌کند.
سمانه

حجم

۹٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۹٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان