بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند | طاقچه
تصویر جلد کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند

بریده‌هایی از کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند

نویسنده:مریم میری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأی
۲٫۵
(۲)
گاهی فکر می‌کنم چقدر زود دست‌هایم رنگ زندگی گرفت من خواب‌های خوبی برای کودکی‌هایم دیده بودم و آرزوهای بلندی داشتم که هیچ وقت از دیوار کوتاه این خانه بیرون نرفت مثل درخت وسط حیاطمان که محکم بر جای خود ماند و پیر شد .
سیّد جواد
پاییز زنی تنهاست گاهی در گوشه‌ای کز می‌کند و تمام کودکی‌اش را بغل می‌گیرد می‌ترسد باد آرزوهایش را برگ برگ به خاک بسپارد.
سیّد جواد
پاییز بادبادکی ست در هوا برای دست‌های کودکی با چشم‌های خیس
سیّد جواد
گاهی فکر می‌کنم چقدر زود دست‌هایم رنگ زندگی گرفت من خواب‌های خوبی برای کودکی‌هایم دیده بودم و آرزوهای بلندی داشتم که هیچ وقت از دیوار کوتاه این خانه بیرون نرفت
دختر دریا
پاییز ‫بهشتی‌ست رنگی ‫در باور ساده‌ی گنجشک‌ها
لیوبی1
به فرزندم یاد داده‌ام ‫حرف‌های خانه را بیرون نبرد ‫با باد پاییزی ‫که از گوشه‌ی پنجره به اتاق سر زده ‫چه کنم ؟!
لیوبی1
‫به تو که فکر می‌کنم ‫تمام واژه‌هایم را ‫تک ‫تک ‫در سلول‌های انفرادی مغزم ‫تنها می‌گذارم
لیوبی1

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵ صفحه

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان