«آدم باید به خدا توکل کند و کارهایش را بکند. اگر قرار به ترسیدن و احتیاط از مخالفتها باشد که همه باید بنشینیم توی خانه، در را روی خودمان ببندیم
reyhane.110
یک عادت یا خلق عجیب داشت که از کنار هیچ کس همین طوری نمیگذشت. میخواست یک بچه ۱۰ ساله باشد یا زنی خانهدار یا یک پیرمرد یا جوانی سر به هوا. برای هر کسی چیزی داشت که تعریف کند. قصهای یا حرفی داشت که انگار فقط نگه داشته بود و حفظش کرده بود تا وقتی او را دید بهش بگوید. تکتک آدمها برای او وجود داشتند و مهم بودند چون جهان را تکتک آدمها میسازند. چون تکتک آدمها میتوانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا دنیا را و نقش خودش را در آن این طوری میدید.
نگار
خیلی به این فکر می کنم که اگر جای ما برعکس بود، چه اتفاقی میافتاد؟
کاربر ۲۹۴۲۸۲۴
دایی میگوید: جریان زندگی مثل رودخانه است و نمیشود از آن عبور نکرد، پس باید به بچهها شنا کردن یاد بدهیم.
zexpi