گفت: «تمام کارهایی که جولیانا میکنه به خاطر اون میکنه.»
«خب، این قشنگ نیست؟»
«به نظر تو برده بودن قشنگه؟»
«به نظر من دوست داشتن قشنگه.»
«حتی اگه اون دوستش نداشته باشه.»
«تو از کجا میدونی که دوستش نداره.»
«خود جولیانا میگه. میگه امکان نداره که روبرتو دوستش داشته باشه.»
«همهٔ آدمهایی که کسی رو دوست دارن میترسن که اون دوستشون نداشته باشه.»
«اگه یکی باعث بشه که تو مضطرب زندگی کنی، اونطور که جولیانا داره زندگی میکنه، چه لذتی داره دوست داشتن؟»
رهی
دروغ، دروغ... آدمبزرگها آنها را ممنوع میکنند، ولی خودشان تا میتوانند دروغ میگویند.
Mary gholami
ای کاش میتوانستم واقعاً خودم را گم کنم. خودم را جا بگذارم، مثل یک چتر، و دیگر هیچ چیزی از خودم ندانم
Mary gholami
میخواستم خودم را از خودم بیرون برانم، انگار که بخواهم خودم را بالا بیاورم.
رهی
«شاید بابا بایستی سرش به کارش خودش میبود.»
«هیچکس نباید سرش به کار خودش باشه، اگر کسی توی دردسر باشه.»
«درسته.»
اِلی
«تمام کارهایی که جولیانا میکنه به خاطر اون میکنه.»
«خب، این قشنگ نیست؟»
«به نظر تو برده بودن قشنگه؟»
«به نظر من دوست داشتن قشنگه.»
Mary gholami
همیشه رفتارهای محبتآمیزشان بهقدری ساختگی بود که برای من حاصلی جز ناراحتی از تماسهای اجباری نداشت
میم ___ لام
ولی افکار آدم گاهی یک نیروی نهفته را رها میکنند و به تصاویری برخلاف میل تو چنگ میزنند و آنها را در کسری از ثانیه هل میدهند جلوی چشمهایت.
رهی
«احتمال داره زندگی باعث بشه تو فرار کنی، موقعی که بیهوده است.»
«زندگی باعث فرارم میشه، موقعی که عذابآوره.»
رهی
میخواستم خودم را از خودم بیرون برانم، انگار که بخواهم خودم را بالا بیاورم.
رهی
«احتمال داره زندگی باعث بشه تو فرار کنی، موقعی که بیهوده است.»
«زندگی باعث فرارم میشه، موقعی که عذابآوره.»
رهی
ولی افکار آدم گاهی یک نیروی نهفته را رها میکنند و به تصاویری برخلاف میل تو چنگ میزنند و آنها را در کسری از ثانیه هل میدهند جلوی چشمهایت.
رهی