بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روشنک و سپهرداد | طاقچه
تصویر جلد کتاب روشنک و سپهرداد

بریده‌هایی از کتاب روشنک و سپهرداد

نویسنده:راحیل ذبیحی
انتشارات:انتشارات هوپا
امتیاز:
۳.۸از ۸ رأی
۳٫۸
(۸)
دوست دارم مردی را نجات بدهم. دوست دارم یک‌بار هم قصه برعکس باشد. یک شاهزادهٔ سوار بر اسب سفید نیاید دختری را از چنگال دیو پلیدی نجات دهد. این‌بار دختری بیاید با گنجشک کوچکش و شاهزاده‌ای را از بند طلسمی آزاد کند...
nani_ad_
به صحرا شدم؛ عشق باریده بود و زمین تَر شده بود. چنان‌که پای مرد به گِل فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.
موفنری
حتی عجیب و غریب‌ترین چیزها هم اتفاق می‌افتند، نه یک بار، نه دو بار، بلکه چندین و چند بار. آن‌قدر که ترست می‌ریزد، نگرانی‌ات فروکش می‌کند، اما تکرار مداومش تو را وادار می‌کند که چاره بجویی، عجیب‌ترین چاره‌ها برای عجیب‌ترین اتفاق‌ها.
MahlaZarie
نکند آن نفرین هنوز در سینهٔ من است؟
ریحان
نکند آن نفرین هنوز در سینهٔ من است؟
shari
فکرش را می‌کردی که به این روز بیفتی؟ که به اینجا برسی؟ به خود مرگ؟... نه، ای کاش مرگ بود... این چیزی که تو را انتظار می‌کشد از هزار مرگ بدتر است سپهرداد...
ریحان
به صحرا شدم؛ عشق باریده بود و زمین تَر شده بود. چنان‌که پای مرد به گِل فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.
pardis
هرکسی رو که طلسم می‌کنی باید راهی هم برای باطل‌کردنش بگذاری...
کاربر ‹میـــرانا›
حتی عجیب و غریب‌ترین چیزها هم اتفاق می‌افتند، نه یک بار، نه دو بار، بلکه چندین و چند بار. آن‌قدر که ترست می‌ریزد، نگرانی‌ات فروکش می‌کند، اما تکرار مداومش تو را وادار می‌کند که چاره بجویی، عجیب‌ترین چاره‌ها برای عجیب‌ترین اتفاق‌ها.
کاربر ‹میـــرانا›
گاهی اوقات زندگی یکهو زیر و رو می‌شه دخترجان! برای همینه که می‌گم بختت خاکستریه! یک روش سیاهه مثل قیر و روی دیگه‌اش سفید مثل برف.
کاربر ‹میـــرانا›
اگر روزی دیدی همهٔ درها به روت بسته است و غصه داره دِقِت می‌ده، دوای دردت سنگ صبوره...
کاربر ‹میـــرانا›
چشم‌هایت را ببند روشنک. شاید همه‌چیز یک کابوس باشد. شاید وقتی دوباره بازشان کردی تو باشی و نیمه‌های شب و دهانی خشک و تنیخیس از عرق، اما خیالی آسوده که خواب دیده‌ای، همه‌چیز را خواب دیده‌ای.
کاربر ‹میـــرانا›
دوست دارم یک‌بار هم قصه برعکس باشد. یک شاهزادهٔ سوار بر اسب سفید نیاید دختری را از چنگال دیو پلیدی نجات دهد. این‌بار دختری بیاید با گنجشک کوچکش و شاهزاده‌ای را از بند طلسمی آزاد کند...
کاربر ‹میـــرانا›
«ای سنگ صبور، تو صبوری من هم صبور، یا تو بِترِک یا من می‌ترِکَم.»
کاربر ‹میـــرانا›

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان