بریدههایی از کتاب جاده سیب های وحشی
۴٫۱
(۱۹۹)
یعنی آدمِ تنها حق نداره بهش خوش بگذره!
n re
تا نرسی نمیفهمی که هیچچیز اونجوری که از دور میدیدی نبوده.
n re
خسته بودم. خسته از این همه دویدن بیفرجام.
n re
چطور برای گذشتهٔ خودش، گذشتهها گذشته و برایم مهم نبود که چه غلطهایی کرده، اما پای یک دختر که وسط میآمد دیگر گذشتهها نمیگذشت!
n re
این حرفها که گذشتهٔ هرکس مال خودشه تو فرهنگ ما جواب نمیده. گذشتهٔ آدم انگار مال همه هست. جز خودش...
n re
این را فقط خودم و خدا میدانستیم که قرار بود رازدار باشیم
n re
باز گفت:
ـ اما این وسط یه گروهی هستند که شانس در خونهشون رو واسه حالگیری میزنه.
faem
آدما تا وقتی خودشون بیرون گودن خیلی روشنفکرن
میس سین
تو توی ذهنت از آدما فرشته میسازی تقصیر اونا نیست
میس سین
«شاید چون همیشه برام تصمیم گرفتن، میترسم از تصمیمی که خودم تنهایی بگیرم.»
شیما
چشمم روشن شده بود، به خیلی چیزها. به همان نقابهایی که روی صورت آدمها بود و فقط باید شرایط به هم میریخت تا بیفتد و ذات اصلیشان مشخص شود.
دلم میخواست بروم جایی که هیچکس نباشد.
n re
اصلاً کاری کرده بودم جز فکر؟ جز تکرار چند ردیف "چرا" که جوابی هم نداشتند؟
faem
چقدر دلم تنگ بود برای روزهایی که امید به آینده و زندگی از سروکولم بالا میرفت. از کجا زندگیام روی دور تند افتاد و افسارش از دستم در رفت؟
n re
بذار کاری که میخوام رو انجام بدم. خسته شدم از بس واسه هرکاری جواب پس دادم
n re
هرچقدر تندتر میدویدم، خودم هم همراهم میآمد.
faem
باز زندانبان هوا برای نفسکشیدن در هوای زندانیاش کم آورده بود؟
faem
حیف که اجبار هیچگاه دست از سر بشر برنمیداشت.
n re
کاسهٔ صبر من اما خیلی وقت بود که دیگر جا نداشت.
n re
یه عشق اگه به سرانجام نرسه خیلی قشنگتره تا تو یه مسیر غلط به بنبست برسه. حداقل اونجوری یه خاطرهٔ خوب ازش میمونه. اما اگه خراب بشه یه حسرته که حتی دلت نمیخواد یادش کنی.
n re
به نظر من اگه دوسش داری گور بابای همه!
n re
باید نشانش میدادم که تلخی تلاش بیثمر چه مزهای دارد؟ که وقتی طرفت خودش را برای خوبکردن حالت به دیوار میکوبد و تو حتی چشمهایت را هم به کار نمیاندازی، چه حال مزخرفی پیدا میکند؟
n re
ربطی به شانس نداره آدم یه کاری رو بخواد انجام بده انجامش میده!
n re
کلاً آدما تا وقتی خودشون بیرون گودن خیلی روشنفکرن.
n re
بهنظر تو آدمی که تو گذشتهش اشتباه کرده و بهخاطرش پشیمونه، دیگه حق نداره مثل آدم زندگی کنه؟
n re
یه وقتا لازم نیست سر از همهچی دربیاری
n re
دیگه نمیخوام فکر کنم همهٔ آدما خوبن.
n re
داشت دیوانهام میکرد. همین گردی ناپیدای زمین... چرا هرچه روی چرخ خاطرات میدویدم، به نقطهٔ آغاز نمیرسیدم؟
faem
کمی نگاهم کرد و همان مدلی که فقط خودش بلد بود، گفت:
ـ ابریشم!
من هم سریع گفتم:
ـ خر نمیشم!
عین شعر شده بود. با صدای بلند خندید. من هم.
faem
شما اگه از خودت مطمئنی دیگه نباید خیلی به افکار دیگران اهمیت بدی.
n re
از همین یکی دو ماه گذشته چه فیلم و سریالهایی میشد از زندگیام ساخت. اینطور بود که آدم یکدفعه زندگیاش کنفیکون میشد...
n re
حجم
۷۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۱۶ صفحه
حجم
۷۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۱۶ صفحه
قیمت:
۷۹,۵۰۰
تومان