بریدههایی از کتاب تصرف عدوانی
نویسنده:لنا آندرشون
مترجم:سعید مقدم
ویراستار:ناصر زراعتی
انتشارات:نشر مرکز
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸۰ رأی
۳٫۸
(۸۰)
برایش روشن شد آدمی میتواند حتی دلتنگِ کسی شود که او را فقط در خیالِ خود دیده است.
سورینام
هر قلبی برای خود داستانی دارد
kimphaestus
وقتی انگلِ امید را از حیوانِ میزبان جدا میکنند، میزبان یا میمیرد، یا آزاد میشود.
محمد
عشقِ بیکلام و کلامِ بیعشق دوام نخواهد آوَرد.
Parinaz
عشق به کلمه نیاز دارد. مدّتی کوتاه میتوان به حسِ بیکلام اعتماد کرد، امّا در درازمدّت، عشقِ بیکلام و کلامِ بیعشق دوام نخواهد آوَرد.
سعیدا
کسیکه درموردِ چیزهای کوچک دروغ میگوید، بهسرعت درموردِ همهچیز و همهٔ زندگیاش هم دروغ میگوید و مجبور میشود پشتِ پرده زندگی کند.
Tina
کسیکه تَرک میکند، دردی ندارد. کسیکه تَرک میکند، صحبت نمیکند، زیرا حرفی برای گفتن ندارد. کسیکه تَرک میکند، آماده است. دردِ بزرگ این است. کسیکه تَرکش میکنند، نیاز دارد تا ابد صحبت کند.
Parinaz
اندوه نمیتواند تا ابد شدید باقی بمانَد. آدم در آغاز، هر روز اندوهناک است. سپس شروع میکند به بازسازی خود...
Tina
«فکر میکنم مشکلِ اساسی این است که ما کُنشهای دیگران را رفتارباورانه تفسیر میکنیم، از بیرون و عینی. امّا کُنشهای خودمان را پدیدارشناسانه، از درونِ آگاهیمان میفهمیم. این مُعضلِ بشر است. برای همین ما برای فهمِ رفتارِ خودمان، چنین گشوده و فراخدلیم، امّا برای فهمِ دیگران، چنین بسته و تنگنظر...»
محمد
کسانیکه پیامک و ایمیل را ساختهاند، نمیتوانند اضطراب و پشیمانی ناشی از پیامکهای بیپاسخ را در ذهنشان تصور کنند. شاید هم این حس درونبینی و همدلی را ندارند. آدم وقتی پیامک را مینویسد، نوکِ انگشتانش میسوزد و از اینکه چیزی را فرستاده، احساسِ سبُکی میکند. و این سبُکی در دقیقههایی که هنوز امید دارد پاسخی دریافت کند، ادامه مییابد.
مرتضی شمس
عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمیناندادنهای پیدرپی و چشم به چشمِ هم دوختن است. وقتی چشمها بههم بسیار نزدیک میشوند، چشمِ هیچکدامشان چیزِ دیگری نمیبیند.
Tina
کلمات نمایشیاند. خودشان همان عملاند؛ حرفیکه برای سبُککردنِ احساسِ گناه زده شده، همانکه گفته میشود، گناه را سبُک میکند. آنها را برای این نمیگویند که واقعیتی را بیرون از زبان نشان دهند. قصد و نیتِ آنها هم این نیست، همانطورکه منظور از پرسشِ «مرا که هرگز تَرک نمیکنی؟» این است که اکنون ترک نمیکنی نه در آینده...
niloufar.dh
گاهی، آزادی یکی بهمعنی درد و رنجِ دیگریست.
kimphaestus
ما در جستوجوی عشقیم، برای اینکه میخواهیم کسی ما را ببیند.
سعیدا
واقعیت این بود که همیشه از ملال و خستگی روحی بیزار بود. عذاب کشیدن را راحتتر تحمّل میکرد تا ملالت را... تنهایی را بر وِرّاجی با دیگران ترجیح میداد. نه اینکه خوشوبِشکردن با مردم را دوست نداشت... خوش و بِشهای معمولی خیلی نیرو میبُردند و او را کاملاً خسته میکردند.
سعیدا
آدمیزاد با پاسخِ قطعی آسانتر از پاسخِ مبهم کنار میآید.
Parinaz
کلمات میتوانند مثلِ خاکستر، سبُک و سوخته باشند؛ مثلِ خاکستر راحتی و سبُکی بپراکنند... بیهدف بچرخند و سقوط کنند. کلمات سنگِبنای ماندگار و وَزینِ حقایق و نیات نیستند. میتوانند صداهایی باشند که با آنها سکوت را پُر کنند.
مورا
راهِ یافتنِ دانش، چه در علم چه در هنر، این است که آدم خودش را مجبور کند چیزها را از نو ببیند، صورتها را پس بزند و به بُنمایهٔ آنها نگاه کند و هرگز آنها و ظاهرِ آشکارشان را بهمنزلهٔ پدیدههای بدیهی نپذیرید. اگر میخواهید حرکاتِ انسان را ببینید، به اسکلتش نگاه کنید. اگر میخواهید ستم را ببینید، روشهای ستمکردن را بیابید. تنوعها برای ایناند که نگاه را منحرف کنند. الگو برای همه یکسان است و آغازگاهِ همه پدیدهای است کهن؛ چه برای انسان، چه برای چیزها.
niloufar.dh
امّا آنها باهم بیگانه بودند؛ همنشینیشان فقط ظاهرِ همنشینی داشت. هیچ محتوایی نداشت و در نتیجه، میشد آن را با محتواهای دیگر پُر کرد.
سعیدا
مغزِ انسان درکِ دقیقی از زمان ندارد. به آنچه اشتیاقش را دارد، پیشتر رسیده است
Soh Bat
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۵۰%
تومان