
بریدههایی از کتاب جشن فراموشی ها
۴٫۰
(۴)
هر کس که در این زمانه درویشتر است
در جادهٔ عشق، از همه پیشتر است
Mehr
ای خواب! مکوب بر در پلک، بس است
این منزل را اجاره دادیم به اشک
چوغورک
آرامش تسبیح شما بر هم خورد
شرمندهام ای درخت! ای گل! ای رود!
هیچ
شرمندهام از زمین که با آمدنم
باری که به شانه داشت سنگینتر شد
Emma
آواره منم، غریب من، تنها من
خسرانزدهٔ آخرت و دنیا من
ای حادثهٔ بزرگ! ای عشق! بیا
در شهر نمانده هیچ کس الاّ من
ali hatami
عمری به هوای دل خود زیستهایم
جان دادن ما برای او باشد کاش
سپهر
ما را دم مرگ، آبرو باشد کاش
با دوست مجال گفتوگو باشد کاش
عمری به هوای دل خود زیستهایم
جان دادن ما برای او باشد کاش
Mehr
در شهر نمانده هیچ کس الاّ من
هیچ
سرگرم مناجاتم و سرمست امشب
از هرچه جز او کشیدهام دست امشب
دیر آمدی ای رفیق! دیر آمدهای
تنهایی من سرش شلوغ است امشب
هیچ
ماییم کسی که بیسبب میکوشد
آن تشنه که از جوی عطش مینوشد
خسرانزدهایم و سرنوشتش این است
آنکس که در آفتاب، یخ بفروشد
مهاجر روی زمین
خاموشم و فریاد، مرا میخواند
غمهای مرا فقط خدا میداند
ای چاه! کجایی که اگر آه کشم
از کوفه تل سوختهای میماند
هیچ
داغ است رباعیام، زبان میسوزد
لب باز کنم، بای بیان میسوزد
یا پنبه ز گوش خویش بیرون آور
یا پنبه و گوش، توأمان میسوزد
مهاجر روی زمین
ما را دم مرگ، آبرو باشد کاش
با دوست مجال گفتوگو باشد کاش
عمری به هوای دل خود زیستهایم
جان دادن ما برای او باشد کاش
سرباز روح الله
در حنجره، های و هوی خاموشیهاست
چشمم همه پردهٔ خطاپوشیهاست
تا کینه به دل راه نیابد، هر شب
در حافظهام جشن فراموشیهاست
سرباز روح الله
سرگرم مناجاتم و سرمست امشب
از هرچه جز او کشیدهام دست امشب
دیر آمدی ای رفیق! دیر آمدهای
تنهایی من سرش شلوغ است امشب
سرباز روح الله
نه از لبهٔ تیغ شما میترسیم
نه از قَدَر و نه از قضا میترسیم
ماییم و دلی تنگ به دیدار خدا
کی از د ل تنگ قبرها میترسیم؟
سرباز روح الله
میسوزد و میتابد و میافروزد
از نور برای خود قبا میدوزد
از شرم و حیاست هرچه دارد خورشید
چشمی که به او خیره شود، میسوزد
سرباز روح الله
در سجده هنوز با تو سرسنگینایم
دلبستهٔ این زندگی رنگینایم
دیوار وضوخانه پر از آیینهست
این است که در نماز هم خودبینایم
سرباز روح الله
این گفت که آمده به دنیا مولا
آن گفت که میرود علی از دنیا
پهلوی شکستهای که دارد کعبه
پهلوی شکستهای که دارد زهرا
سرباز روح الله
آواره منم، غریب من، تنها من
خسرانزدهٔ آخرت و دنیا من
ای حادثهٔ بزرگ! ای عشق! بیا
در شهر نمانده هیچ کس الاّ من
چوغورک
ای کنج لب تو خال هندوی سیاه
چشمان تو زیر تیغ ابروی سیاه
من بخت سیاه دارم و موی سپید
تو بخت سپید داری و موی سیاه
مهاجر روی زمین
از آن خم بسته، انگبین میخواهم
داروی شفای دل و دین میخواهم
ترمیم دل شکسته کار عسل است
چشمان تو را برای این میخواهم
سرباز روح الله
آیا پس از امشب، طربی دیگر هست؟
خورشیدی و تابی و تبی دیگر هست؟
گیرم که به صبح دیگری هم برسیم
آیا پس از آن صبح، شبی دیگر هست؟
سرباز روح الله
گفتم: همه جا میان ما دیوار است
گفتی که هنوز بخت با ما یار است
دیوار زیاد است ولی باکی نیست
یک حرف فقط فاصله تا دیدار است
سرباز روح الله
حجم
۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان