ما حاضریم جمع کثیری از فلاسفه اروپا را به محضر ایشان بیاوریم تا از فکر و علم ایشان استفاده بیشتری شود و ما میدانیم که در آنجا بیش از اینجا مفید واقع می شوند.»
وقتی پیشنهادشان ترجمه شد، حاجآقا روحالله با حالتی خاص رو به مترجم گفت: «به این آقایان بگو من یک ساعت محضر درس آقای بروجردی را به کلّ حکومت انگلستان نمیدهم.»
Chamran_lover
تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا میکنم...»
امام نامه را برای اطرافیانش خواند. وقتی خواندن اعلامیه تمام شد، رنگ از چهره همه پریده بود: «آقا اسم شاه را آوردهاید... خیلی خطرناک است!»
صلابت از چهره امام میبارید: «قل لن یُصیبنا إلّا ما کتب الله لنا... هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. شما بروید کارتان را بکنید!»
Chamran_lover
یک بار برخی از علمای نجف خدمت امام رسیدند و اعتراض کردند: «آقا! رسم مراجع اینجا این است که هفتهای مثلاً دو سه مرتبه بیشتر به حرم نمیروند. بهتر است شما هم هفتهای یک یا دو مرتبه به حرم مشرف شوید نه هر روز!»
امام در پاسخ گفت: «والله ظلم است کسی در کنار دریای علم امیرالمؤمنین باشد و تشنه بخوابد. شما چی میفرمایید؟!»
معترضین دیگر حرفی برای گفتن نداشتند.
Chamran_lover
اختیار
امام و آیتالله بهاءالدینی از رفقای قدیمیِ هم بودند.
اوایل انقلاب، یک شب که آیتالله بهاءالدینی به امام گفته بود: «آقا! حرکت شما الهی است؛ ولی نفوس مردم آمادگی و تحمل کافی ندارند. شما کار بزرگی کردید و باید پای آن بایستید!»
امام جواب داد: «آقای بهاءالدینی! همه چیز در اختیار من است؛ ولی خودم در اختیار خودم نیستم!»
Chamran_lover