
بریدههایی از کتاب عشقنامه ملیک مطران
۳٫۰
(۲)
دل که آینه نیست بشه راحت جلاش داد. جلا دادن دل خیلی زمان میبره.
rooh_tpr
مطران: آه که نه دوستی خدا در دلتانست و نه ترسِ از خدا. آنهم شما که خادم خدائید. به چوب و خاک و سنگ دلبستهترید تا به حق. اسیر بتکدههائید.
rooh_tpr
میشود، در آستانهٔ هر خانه، خوانچهئی از خوراکی و شیرینی و شربت گذاشتهاند ــــ بهقصد خیرباد گفتن. عروس و داماد، دم در هر خانه یک لحظه میایستند و کامی شیرین میکنند و دوباره راه میافتند تا بهخانهٔ داماد برسند. پیشاپیشعروس و داماد، شعبدهبازی در لباس رنگی حرکت میکند و چند گوی رنگارنگ را به هوا میاندازد و نمایش میدهد.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
پاش خورد به چیز نرم. چراغ افروختند، دیدند خوابیده. خوردَنَک و خفتَنَک. چنان شبی!
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ملیک و وحشت مهمانان به اوج میرسد. سِدا قصد دارد قدمی جلو بگذارد و احتمالاً اعتراضی بکند، اما زنی مانع او میشود.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ندیمه نه تنها در این صحنه، بلکه در تمام طول فیلم ساکت است ــــ مثل یک لال
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ملیک بیاختیار زانو میزند. بر کمر او همان تیغی آویخته است که از دزدها غنیمت گرفته. طبعاً هنوز گسستن از خانواده و دور شدن اجباری از نوعروسش، و همچنین انتخابش برای ساختن کوشک، او را گیج و مبهوت
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
میبیند شام همچنان دستنخورده مانده.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
دریاب که رخت برنهادم
دریای غم تو موج میزد
من روی به موج درنهادم
دریاب که رخت برنهادم
ناگاه به درد غرقه گشتم
یک گام چو پیشتر نهادم
دریاب که رخت برنهادم
جز نام تو حاصلی نیاورد
هر داغ که بر جگر نهادم
دریاب که رخت برنهادم
saba
زن جوان: دلش خوش بود؟
ترخان پیر: دلش؟ پس بشنو از دلش (لقمهاش را زمین میگذارد. ساز را به دست میگیرد. ترانهئی لطیف و غمناک مینوازد که پاسخ اوست به این سؤال).
مرد جوان: سر جمع چند سال طول کشید؟
ترخان پیر: خیلی. دل که آینه نیست بشه راحت جلاش داد. جلا دادن دل خیلی زمان میبره.
saba
گر در سر عشق رفت جانم
آتش زدهام به خرمن خویش
خوشید اگر چه برگ و بارم
بگشاد به غیب دیدگانم
گفتم مگر از رسیدگانم
بر عشق هنوز پایبستم
جز باد نمانده هیچ دستم
تا هستِ تواَم بدان که هستم
تا دیده به روی غیر بستم
وارستم ازین سراب رستم
saba
حجم
۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۶,۸۰۰۳۰%
تومان