دل که آینه نیست بشه راحت جلاش داد. جلا دادن دل خیلی زمان میبره.
rooh_tpr
مطران: آه که نه دوستی خدا در دلتانست و نه ترسِ از خدا. آنهم شما که خادم خدائید. به چوب و خاک و سنگ دلبستهترید تا به حق. اسیر بتکدههائید.
rooh_tpr
میشود، در آستانهٔ هر خانه، خوانچهئی از خوراکی و شیرینی و شربت گذاشتهاند ــــ بهقصد خیرباد گفتن. عروس و داماد، دم در هر خانه یک لحظه میایستند و کامی شیرین میکنند و دوباره راه میافتند تا بهخانهٔ داماد برسند. پیشاپیشعروس و داماد، شعبدهبازی در لباس رنگی حرکت میکند و چند گوی رنگارنگ را به هوا میاندازد و نمایش میدهد.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
پاش خورد به چیز نرم. چراغ افروختند، دیدند خوابیده. خوردَنَک و خفتَنَک. چنان شبی!
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ملیک و وحشت مهمانان به اوج میرسد. سِدا قصد دارد قدمی جلو بگذارد و احتمالاً اعتراضی بکند، اما زنی مانع او میشود.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ندیمه نه تنها در این صحنه، بلکه در تمام طول فیلم ساکت است ــــ مثل یک لال
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
ملیک بیاختیار زانو میزند. بر کمر او همان تیغی آویخته است که از دزدها غنیمت گرفته. طبعاً هنوز گسستن از خانواده و دور شدن اجباری از نوعروسش، و همچنین انتخابش برای ساختن کوشک، او را گیج و مبهوت
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲
میبیند شام همچنان دستنخورده مانده.
کاربر ۹۰۹۳۳۲۲