بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهارهزار هفته | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهارهزار هفته

بریده‌هایی از کتاب چهارهزار هفته

۳٫۱
(۸۵)
بیایید با پذیرش شکست شروع کنیم
هدیهٔ دریا
به طریقی، دو دقیقه صبر برای گرم‌شدن غذا در مایکروویو اعصاب‌خردکن‌تر از دو ساعت آشپزی روی اجاق است ــ یا ده ثانیه منتظرماندن برای بازشدن وب‌سایت با سرعت پایین اینترنت سخت‌تر از سه روز صبرکردن برای دریافت همان اطلاعات از طریق پست است.
Siavash Haji
اگر در محل کار به تروفرز بودن مشهور شوید، فقط کار بیشتری روی سرتان ریخته خواهد شد
marjan
برای کارکردن در بازه‌های بیست‌وپنج‌دقیقه‌ای با زمان استراحت پنج‌دقیقه‌ای استفاده کردم (این رویکرد اسم رسمی دارد: تکنیک پومودورو و دنبال‌کننده‌های فراوانی در اینترنت دارد). فهرست‌هایم را به سه اولویت الف، ب و ج تقسیم‌بندی کردم (حدس می‌زنید چند کار با اولویت ب و ج را توانستم کامل کنم؟). سعی کردم کارهای روزانه‌ام را با اهدافم و اهدافم را با ارزش‌های درونی‌ام همگام کنم. استفاده از این روش‌ها باعث شد احساس کنم دارم به دورانی طلایی از بهره‌وری آرامش‌بخش و متمرکز و فعالیت معنی‌دار می‌رسم. اما این دوران هرگز نرسید و من فقط مضطرب‌تر و افسرده‌تر شدم.
هدیهٔ دریا
(نیچه می‌نویسد: «ما در کار روزانهٔ خود بی‌فکرتر و کورکورانه‌تر از آنچه برای بقا لازم است تلاش می‌کنیم، چون ضروری‌تر است که برای توقف و فکرکردن به زندگی وقت نداشته باشیم. عجله مفهومی جهانی است، چون همه در حال فرار از خودشان‌اند.»(۲۸))
ali_hosseini
از لحاظ ذهنی در آینده زندگی می‌کنیم و منتظریم روزی در آینده بالأخره نوبت به انجام‌دادن کارهایی که واقعاً می‌خواهیم برسد و در این حین نگرانیم که نکند در سطح مطلوب نباشیم، نکند انگیزه یا قدرت کافی برای همگام‌شدن با سرعت کنونی زندگی نداشته باشیم.
هدیهٔ دریا
ما نباید از دوشنبه‌ها متنفر و به امید آخرهفته‌ها و تعطیلات زنده باشیم. نباید مجبور باشیم برای دست‌شویی رفتن دست بلند کنیم و اجازه بگیریم. نباید در روزهای زیبا و دل‌انگیز در خانه‌هایمان حبس باشیم.
|kosar|
مارک منسن نویسنده زمانی که خود نیز هنوز خانه‌به‌دوش بود نوشت: «پارسال، به هفده کشور سفر کردم. امسال به ده کشور سفر خواهم کرد. پارسال، در بازهٔ سه‌ماهه از تاج‌محل، دیوار چین و ماچوپیچو دیدن کردم... اما همه را تنهایی رفتم.»
سیدرضا
زمان هم مانند پول است که هرچه بیشتر داشته باشید بهتر است. اما اگر مجبور باشید همه‌چیز را تنهایی تجربه کنید، بی‌نهایت وقت‌داشتن هم هیچ فایده‌ای ندارد. بی‌نهایت کار مهم در طول عمرتان وجود دارد: روابط اجتماعی داشتن، قرار عاشقانه گذاشتن، بچه تربیت‌کردن، کسب‌وکار راه‌انداختن، جنبش سیاسی راه‌انداختن، پیشرفت فنّاوری داشتن که همه و همه نیازمند همگام‌شدن با دیگران است. درواقع، داشتن زمان زیادی بدون فرصت استفاده از آن همراه با دیگران نه‌تنها بی‌فایده است، بلکه عملاً ناخوشایند است. برای همین، بدترین مجازات برای افراد پیش‌مدرن تبعید فیزیکی و طردشدن از جامعه و خارج‌شدن از نظم همگانی قبیله بود.
سیدرضا
شاید مشکل شما سرشلوغی زیاد نیست، بلکه سرشلوغی خیلی کم، داشتن کار حوصله‌سربر یا اساساً بیکاری است. کوتاهی عمر حتی در این شرایط هم اوضاع را بدتر می‌کند، چون شما دارید همین زمان محدود را نیز جوری می‌گذرانید که نمی‌خواهید.
.
دنیای ما شده برزخ شبکه‌های اجتماعی و جلسات آنلاین و بی‌خوابی. دنیایی که در آن برنامه‌ریزی‌های درست‌وحسابی یا حتی تصور زندگی فراتر از آخرهفتهٔ بعد تقریباً ناممکن است.
{بانو راد}
حضور مشکلات در زندگی‌تان مانعی سر راه داشتنِ زندگی‌ای معنادار نیست، بلکه جوهرهٔ آن است.
elham
فیلسوف رومی، سنکا، در نامه‌ای که امروزه با عنوان اندر باب کوتاهی عمر معروف است، این‌گونه اظهار تأسف می‌کند: «این فرصتِ زمانی داده‌شده به ما آن‌چنان سریع و در یک چشم به هم زدن می‌گذرد که همگی جز اندک افرادی، تازه وقتی خود را برای زندگی‌کردن آماده می‌بینیم، درمی‌یابیم که زندگی‌مان خاتمه یافته است.»
|ݐ.الف
قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. باید یاد بگیرید به کارهایی که دوست دارید انجام بدهید نه بگویید، چون به این درک رسیده‌اید که تنها یک بار شانس زندگی‌کردن دارید.»(۶۳)
me
من سال‌ها برای کنترل زمان تلاش کردم و شکست خوردم. درواقع، علایم من مخصوصاً مربوط به زیرگونه‌ای بود که من به آن تعلق داشتم: من یک «خورهٔ بهره‌وری» بودم. دیده‌اید که بعضی‌ها خورهٔ بدن‌سازی، مد، صخره‌نوردی یا شعرند؟ خوره‌های بهره‌وری عاشق تیک‌زدن فهرست کارهای انجام‌شده‌شان هستند. یعنی همان است، فقط خیلی غم‌انگیزتر.
هدیهٔ دریا
روزی یک تاجر نیویورکی برای تعطیلات به مکزیک می‌رود و با ماهیگیر مکزیکی هم‌کلام می‌شود. ماهیگیر به او می‌گوید که تنها چند ساعت در روز کار می‌کند و بیشترِ زمانش را زیر نور آفتاب نوشیدنی می‌نوشد و با دوستانش موسیقی می‌نوازد. تاجر، که از مدیریت زمان ماهیگیر منزجر شده است، به او توصیه‌ای می‌کند: اگر ماهیگیر بیشتر کار کند، می‌تواند سودهایش را برای خریدن قایق‌های بیشتر سرمایه‌گذاری کند، کارگر برای خودش استخدام کند، میلیون‌ها دلار دربیاورد و بعد زودتر از موعد بازنشسته شود. ماهیگیر می‌پرسد: «بعدش چه‌کار کنم؟» تاجر جواب می‌دهد: «هان! خب، بعدش، می‌تونی باقی عمرت رو با دوستات زیر نور آفتاب نوشیدنی بنوشی و موسیقی بنوازی.»
کاربر ۲۷۷۵۱۱۸
فقدان بخشی از زندگی است. همین است که هست؛ و چقدر آرامش‌بخش است که این را با تمام وجود بپذیریم.
jk
طبق گفتهٔ دنیل مارکوویتس، استاد حقوق، حتی برنده‌ها در فرهنگ دستاوردمحور ما (آن‌هایی که در دانشگاه‌های برتر قبول می‌شوند و بعد بیشترین حقوق‌ها را دریافت می‌کنند) درمی‌یابند که پاداش آن‌ها فشار بی‌پایان کار با «شدت بی‌حد» است تا درآمد و موقعیتی را که فکر می‌کنند پیش‌نیازهای زندگی ایدئالشان است حفظ کنند. (۳۴)
me
به این حس نگران‌کننده فکر کنید که دامنهٔ توجه ما آن‌قدر محدود شده که افرادی که در کودکی و نوجوانی عاشق کتاب‌خوانی بودند الآن به‌سختی می‌توانند بدون نگاه‌کردن به گوشی همراهشان یک پاراگراف بخوانند
بهرام
وقتی با تقاضاهای زیادی روبه‌رو باشید، راحت‌ترین کار این است که فرض کنید تنها راهکار استفادهٔ بهتر از زمان است؛ به‌جای این‌که از خودتان بپرسید آیا این تقاضاها منطقی است یا ن
بهرام
آیا درست است که تمام عزت‌نفسم از کارم نشئت بگیرد یا نه
کاربر ۱۷۹۸۵۴۰
جنی اودل، نویسنده و هنرمند، می‌نویسد: «هیچ کاری سخت‌تر از هیچ کاری نکردن نیست.»
بهرام
انتخاب‌های سخت اجتناب‌ناپذیر است، مهم این است که یاد بگیریم آگاهانه تصمیم بگیریم که روی چه تمرکز کنیم و از چه چشم‌پوشی کنیم به‌جای این‌که بگذاریم تصمیمات خودبه‌خود گرفته شود یا این‌که خودمان را گول بزنیم که با تلاش بسیار و ترفندهای درست مدیریت زمان ممکن است اصلاً مجبور نشویم این تصمیم‌های سخت را بگیریم. محدودیت‌پذیربودن یعنی در برابر وسوسهٔ اغواگرانهٔ «بازبودن انتخاب‌های پیشِ رو» ــ که درواقع فقط راه دیگری است برای سعی در داشتن حس کنترل ــ مقاومت کنید و به‌جایش تعهدات بزرگ، ترسناک و برگشت‌ناپذیر ببندید؛ تعهداتی که نتیجه‌بخش بودنش پیش‌بینی‌پذیر نیست، اما مطمئناً درنهایت رضایت‌بخش خواهد بود. و این
me
شاید مهم‌تر از آن این است که دیدن و پذیرفتن قدرت‌های محدود ما بر زمان می‌تواند ما را ترغیب کند که در اصلِ این ایده شک کنیم: زمان چیزی مصرف‌کردنی است. گزینهٔ دیگری هم وجود دارد: این مفهوم نامتداول اما قدرتمند که اجازه دهیم زمان ما را مصرف کند و زندگی را فرصتی برای عملی‌کردن برنامه‌های ازپیش‌تعیین‌شده برای موفقیت ندانیم، بلکه آن را پاسخ به نیازهای مکانی و زمانی خود در تاریخ ببینیم.
me
هرآنچه در زندگی برایتان باارزش است حاصل اتفاقات و شرایط پیش‌بینی‌نشده‌ای است که هیچ‌وقت انتخابشان نکرده بودید
nazanin
آینده جذاب‌تر از حال است، چون می‌توانید در تمام رؤیاهایتان دربارهٔ آن زیاده‌روی کنید، حتی اگر رؤیاها همدیگر را نقض کنند ــ دربارهٔ شریک‌های عشقی خیالی هم درست است که می‌توانند به‌راحتی ویژگی‌های شخصیتی‌ای داشته باشند که در دنیای واقعی امکان ندارد در یک آدم هم‌زمان بروز کند. مثلاً، معمولاً آدم‌ها ناخودآگاه رابطه‌ای را به امید این‌که شریکشان هم بی‌نهایت ثبات هم بی‌نهایت هیجان داشته باشد شروع می‌کنند. و بعد وقتی این اتفاق نمی‌افتد، فرض می‌کنند مشکل از شریکشان است و این مشخصه‌ها حتماً در یک شخص دیگری هم‌زمان وجود دارد؛ شخصی که باید بروند و دنبالش بگردند. حقیقت این است که این خواسته‌ها ضدونقیض است. مشخصه‌هایی که فرد را کاملاً هیجان‌انگیز می‌کند معمولاً متضاد مشخصه‌هایی است که فرد را کاملاً باثبات می‌کند. گشتن به دنبال هر دوی ویژگی‌ها در یک آدم همان‌قدر مضحک است که دنبال رؤیای کسی باشیم که قدش هم ۱۸۰ باشد هم ۱۵۲.
Alipourrahim
تنها راهی که می‌توانید قطعاً مطمئن باشید آن کار انجام می‌شود این است که بخشی از آن را ــ هرچقدر هم کم ــ امروز انجام دهید بدون توجه به این‌که چند سنگ بزرگ دیگر دارند التماس می‌کنند به آن‌ها توجه کنید.
parham
برای نهایت لذت‌بردن از تنها فرصت زندگی که نصیبمان شده، نباید از تک‌تک ساعات آزاد خود برای رشد شخصی استفاده کنیم.
saghar
شاید مشکل شما سرشلوغی زیاد نیست، بلکه سرشلوغی خیلی کم، داشتن کار حوصله‌سربر یا اساساً بیکاری است.
.
نمی‌خواهیم بپذیریم که ممکن است هیچ‌وقت در راضی‌کردن والدین خود یا تغییرات درونی موفق نشویم و بی‌شک نمی‌خواهیم بیمار شویم و از دنیا برویم. جزئیات در هر فردی متفاوت است، اما ذات قضیه یکی است. همه از این حقیقت فرار می‌کنیم: این زندگی با تمام نقص‌ها و ایرادهایش، کوتاهی بیش‌ازحدش، تأثیر اندک ما در نحوهٔ وقوعش تنها فرصت ما برای زندگی است. به جایش، در ذهن خود با این موضوع می‌جنگیم تا به قول بروس تیفت روان‌درمانگر «مجبور نباشیم خودآگاهانه این حس خفقان، حبس، ناتوانی و گیرافتادن در واقعیت را احساس کنیم.»(۲۷) این تقلا در برابر محدودیت‌های واقعیت چیزی است که برخی از روان‌درمانگرهای قدیم آن را روان‌نژندی می‌نامند. این تقلا شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرد: از اعتیاد به کار و تعهدهراسی گرفته تا هم‌وابستگی و شرم مزمن.
me

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان