بریدههایی از کتاب سنت شکن
نویسنده:ورونیکا راف
مترجم:هدیه منصورکیایی
انتشارات:موسسه فرهنگی هنری نوروز هنر
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۳۴ رأی
۴٫۴
(۲۳۴)
گاهی بهترین راه برای کمک به دیگران این است احساس کنند کنارشان هستی.
🪆 Maze
خاصیت مرگ همین است؛ میتواند به راحتی است را به بود تبدیل کند.
Marie Rostami
بخش فداکاری به ما سیاستمداران فوقالعادهای برای رهبری این سرزمین داده است. بخش رکگویی حقوقدانانی درستکار تربیت کرده است. بهترین معلمین و محققین این جامعه از بخش هوشیاری هستند. بخش رفاقت مشاورین و پرستاران شهرمان را تربیت میکند و دلیرها از ما در برابر تهدیدات داخلی و خارجی محافظت میکنند
k.d
پدرم همیشه میگفت آدمهایی که طمع قدرت دارند و سخت به دنبال آن هستند وقتی به مقام و منزلتی میرسند همیشه با وحشت زندگی میکنند چون مدام میترسند که جایگاه و قدرتشان را از دست بدهند. به همین دلیل قدرت باید به کسانی داده شود که برای به دست آوردنش هرگز خودشان را به زحمت نمیاندازند.
علی
شجاعت به معنای پذیرفتن ضعفهای درونی است
punisher
توبیاس حروفی را پشت سرهم تایپ میکند که برای من فاقد مفهوم است.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
طمع قدرت میتونه آدم رو به ورطهی نابودی بکشونه.
🪆 Maze
خاصیت مرگ همین است؛ میتواند به راحتی است را به بود تبدیل کند.
یک مشکل لاینحل، sky
من تا حالا سیگار نکشیدهام چون غرور خاصی در ژست سیگاریها وجود دارد.
StarShadow
«ام...» نمیدانم چرا برای جواب دادن مردد هستم. به نظرم بیاتریس اسم مناسبی برای این بخش نیست.
لبخند محوی بر لبانش مینشیند. «میتونی راجع بهش فکر کنی. لازم نیست همون اسم قبلیت باشه.»
بخش تازه! اسم تازه! انگار قرار است از نو متولد شوم. با لحن محکمی میگویم: «تریس.»
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
آن شب به خوابگاه باز نمیگردم. خوابیدن در کنار آدمهایی که قصد کشتنم را داشتند نه تنها عمل دلیرانهای نیست بلکه احمقانه است.
StarShadow
سایر بخشها تصور میکنند ما برای منحصر به فرد بودن احترامی قائل نیستیم ولی دلیل سادگی زندگی ما به فراموشی سپردن خودمان است تا بتوانیم زندگیمان را وقف دیگران کنیم. از نظر ما غرور به شکل حسادت، خودبرتربینی و طمع در انسان جلوه میکند پس سعی میکنیم به کم قانع باشیم تا گرفتار غرور نشویم.
StarShadow
ایکاش میتوانستم بگویم برای کاری که کردم عذاب وجدان دارم.
اما ندارم.
StarShadow
دستش را روی گونهام میفشارد. قوی و سرد است. «ولی ازت یه خواهشی هم دارم...» سرم را کج میکند و وادارم میکند جز به چشمانش به چیز دیگری نگاه نکنم. «هر وقت فرصتش رو پیدا کردی...» چشمهایش برق میزند. «نابودشون کن!»
میخندم. «فور! گاهی خیلی ترسناک میشی!»
StarShadow
توری الکترود دیگری را روی پیشانیام میچسباند. «در زمانهای قدیم شاهین نماد خورشید بود. فکر کردم اگه این خالکوبی رو داشته باشم دیگه از تاریکی نمیترسم.»
StarShadow
همینطور که به طرف گود میرویم جملهای که ویل گفته بود را تکرار میکنم تا در ذهنم حک شود.
ما به شجاعتهای معمول احترام میگذاریم؛ شجاعتی که کسی را وا میدارد تا بهخاطر کس دیگری قد علم کند.
فکر زیباییست.
StarShadow
«ما به شجاعت اعتقاد داریم. به ریسک کردن اعتقاد داریم. به رهایی از بند ترس و مبارزه علیه بدیها و زشتیها اعتقاد داریم. اگه شما هم به اینها معتقد هستید پس خوشاومدید!»
با اینکه میدانم اریک به هیچ کدام از گفتههایش ایمان ندارد اما ناخودآگاه لبخند میزنم چون من به تکتک گفتههایش معتقدم. مهم نیست که رؤسای دلیری تا چه حد آرمانهای بخش را به نفع خودشان تغییر دادهاند چون من هنوز با همهٔ وجودم به آرمانهای اصیلمان پایبندم.
StarShadow
. به آنها خیره میشوم چون دارند یکدیگر را میبوسند و من در زندگیام بوسههای زیادی ندیدهام.
سرم را برمیگردانم. بخشی از وجودم سرزنششان میکند و بخشی دیگر کنجکاو است چون تا حالا چنین تجربهای نداشتهام. «حالا مجبورن جلوی جمع این کار رو بکنند؟»
ال ابروهایش را درهم میکشد. «فقط دارن همدیگرو میبوسند. همین.»
mojtaba zebardast
به آرامی میگوید: «ببین! اون همون دختر کوچولوی آروم فداکار رو دوست داشت. اذیتت کرد چون قدرت فوقالعادهٔ تو باعث شد ضعیف به نظر بیاد. فقط همین.»
StarShadow
پدرم همیشه میگفت آدمهایی که طمع قدرت دارند و سخت به دنبال آن هستند وقتی به مقام و منزلتی میرسند همیشه با وحشت زندگی میکنند چون مدام میترسند که جایگاه و قدرتشان را از دست بدهند. به همین دلیل قدرت باید به کسانی داده شود که برای به دست آوردنش هرگز خودشان را به زحمت نمیاندازند.
Fa
سنت شکن
نویسنده: ورونیکا راف
مترجم: هدیه منصورکیایی
ناشر: موسسه فرهنگی هنری نوروز هنر
۱۳۹۳
مهدی
خاصیت مرگ همین است؛ میتواند به راحتی است را به بود تبدیل کند.
Zahra Bayandor
ترجیح میدهم بمیرم تا اینکه در پوچی محض زندگی کنم.
M A R Y
خیلی کارها توی این دنیا هست که ما میتونستیم انجامش بدیم و ندادیم. بهتره اجازه بدیم عذاب وجدانمون بهمون یادآوری کنه که در موقعیتهای مشابه تصمیم بهتری بگیریم.
Nika
خاصیت مرگ همین است؛ میتواند به راحتی است را به بود تبدیل کند
ოムみのɨ
«پس ترسهامون از بین نمیرن؟»
«گاهی از بین میرن ولی گاهی هم وحشت جدیدی جایگزینشون میشه. ولی هدف ما بدون ترس زندگی کردن نیست چون چنین چیزی هرگز اتفاق نمیفته. ما اینجا یاد میگیریم ترسمون رو کنترل کنیم.»
سرم را تکان میدهم. تا حالا فکر میکردم دلیرها از چیزی نمیترسند چون حقیقتا اینطور به نظر میرسد ولی احتمالا آنها یاد گرفتهاند که ترس را تحت کنترل خودشان در بیاورند.
Melika
مردم در بخشهای دیگر تولدشان را جشن میگیرند ولی ما در این بخش این کار را نمیکنیم. از نظر ما این یک جور زیادهخواهی محسوب میشود.
محمد
به او خیره میشوم. دست خودم نیست چون به نظرم بین کسی که نمیترسد و کسی که درعین ترسیدن کاری را انجام میدهد تفاوت زیادی وجود دارد.
aahid
ما به شجاعتهای معمول احترام میگذاریم؛ شجاعتی که کسی را وا میدارد تا بهخاطر کس دیگری قد علم کند.
باد
فکر میکنم گاهی گریستن و خندیدن تنها گزینههای باقیماندهاند
M A R Y
حجم
۳۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۳۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان