(در اگزیستانسیالیسم) زندگانی حالت شبی ظلمانی را دارد که انسان درآن از گردنههایی بس خطرناک عبور میکند. انتظار روشنی بیفایده است و هرگز روز نخواهد رسید. زندگی بدون ما نیز برقرار خواهد ماند. اگر تصمیمی اتخاذ نکنیم، تصادف سرنوشتمان را رقم میزند. نمیتوان از قیودی که درین دنیا بر دست و پای ما بسته شده است، رهایی یافت.
م.
هرکس برای برخورداری از حیات راستین، باید به آنچه وی را برمیانگیزاند اهتمام ورزد. ما به نیابت از دیگران به جهان نیامدهایم و مجبور نیستیم برای جلب رضایت آنها دست از پا خطا نکنیم. اگزیستانسیالیسم، حقایقی از این دست را، به نحو برجسته و البته نه بهطور کامل، بر مخاطبان روشن کرده است.»
م.
در اگزیستانسیالیسم «وجود داشتن» مترادف بودن نیست. برای مثال سنگ هست، ولی مستقل از ذهنی که آنرا ادارک میکند، وجود ندارد. اساساً وجود یک حالت نیست، بلکه نوعی کنش است. وجود همان برگذشتن از امکان به واقعیت است؛ همانگونه که در زبانشناسی عبارت وجود داشتن نشان میدهد، وجود داشتن یعنی عبور از حالتی که هست و استقرار در حالتی که بیشتر فقط ممکن بوده است.
کاربر ۸۸۹۷۷۸۴