
بریدههایی از کتاب سه قطره خون
۳٫۵
(۳۷)
«مرجان... مرجان... تو مرا کشتی... به که بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»
اشک از چشمهای مرجان سرازیر شد.
Relax
بجز مرگ نبود غمم را علاج
wolfi
مابین هزاران مردهٔ دیگر میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده! دیگر نه اول بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه روزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را... آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد!... او که آنقدر خندان بود و حرفهای بامزه میزد...»
Fact finder
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها به دیوار زندان صورت میکشند و با آن خودشان را سرگرم میکنند، بعضیها میخواهند فرار بکنند دستشان را بیهوده زخم میکنند و بعضیها هم ماتم میگیرند
arghavan
روپوش واگن که عقب رفت، هنوز لبهای ما به هم چسبیده بود
Relax
برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تا کنون به آن پی نبرده بود.
wolfi
هر کسی با قوهٔ تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهٔ تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد.»
arghavan
میان این مردمان عجیب و غریب زندگی میکنم
wolfi
تاکنون نه کسی به دیدن من آمده و نه برایم گل آوردهاند، یکسال است.
hossein_sh82
تمام خط سیر او چکههای خون چکیده بود. نازی مدتی دنبال او گشت تا رد پایش را پیدا کرد، خونش را بوئیده و راست سرکشتهٔ او رفت. دو شب و دو روز پای مرده او کشیک داد. گاهی با دستش او را لمس میکرد، مثل این که به او میگفت: «بیدار شو، اول بهار است. چرا هنگام عشقبازی خوابیدی، چرا تکان نمیخوری؟ پاشو، پاشو!» چون نازی مردن سرش نمیشد و نمیدانست که عاشقش مرده است.
maha
«درست است، اما در تمام این مدت آیا به من دروغ نمیگفتی، آیا مرا از ته دل دوست داشتی؟»
«تو برای من مظهر کس دیگر بودی، میدانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود چون هر کسی با قوهٔ تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهٔ تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد.»
امیرمحمد
میگوید که هر کاری به خصوص پیغمبری بسته به بخت و طالع است. هر کسی پیشانیش بلند باشد اگر چیزی هم بارش نباشد کارش میگیرد و اگر علامهٔ دهر باشد و پیشانی نداشته باشد به روز او میافتد.
Vahid
من دیگر از چیزی نمیتوانم کیف بکنم، همه اینها برای شاعرها و بچهها و کسانی که تا آخر عمرشان بچه میمانند خوب است
SARA
میدانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود چون هر کسی با قوهٔ تصور خودش کس دیگر را دوست دارد
It's Hoor
هر چه باشد آدمیزاد شیر خام خورده، من همان آدم بودم که از سبیلهایم خون میچکید.
It's Hoor
نالهها، سکوتها، فحشها، گریهها و خندههای این آدمها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد
wolfi
ناگاه طوطی با لحن داشی – با لحن خراشیدهای گفت:
«مرجان... مرجان... تو مرا کشتی... به که بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»
اشک از چشمهای مرجان سرازیر شد.
saba
یکسال است که میان این مردمان عجیب و غریب زندگی میکنم. هیچ وجه اشتراکی بین ما نیست، من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم – ولی نالهها، سکوتها، فحشها، گریهها و خندههای این آدمها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد.
Vahid
مثل این است که باد بهاری یک شور دیوانگی در همه جنبندگان میدمد
It's Hoor
برود جایی که هیچ کس را نبیند، صدای کسی را نشنود، در یک گودال بخوابد و دیگر بیدار نشود. چون برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تا کنون به آن پی نبرده بود.
It's Hoor
همهٔ اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایهٔ یکدیگر را با تیر میزدند.
It's Hoor
«رستم بود و یکدست اسلحه، ما بودیم و همین سماور لکنته.»
It's Hoor
این عشق مرا میکشد... مرجان... تو مرا کشتی.... به که بگویم؟ مرجان... عشق تو مرا کشت...!»
It's Hoor
«به شبنشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانههای زنجیر است»
It's Hoor
«دلم دیوانه شد، ای عاقلان، آرید زنجیری
که نبود چارهٔ دیوانه جز زنجیر تدبیری!»
It's Hoor
شماها آنقدر هم استقلال روح ندارید، حرفهای دیگران را مثل صفحهٔ گرامافون تکرار میکنید.
It's Hoor
یک دنیای ماوراء دنیای مادی در فکر خودش ایجاد کرده بود.
It's Hoor
«چون سالک را در بدایت حال خاطر در تفرقه است، باید صورت پیر را در نظر بگیرد که جمعیت خاطر به هم رسد.»
It's Hoor
و مشایخ طریقت «نفس را سگی خواندهاند درنده که به زنجیر ریاضت مقید باید داشت و مدام از رها شدن او برحذر باید بود. ولی سالک نباید که به خود غره شود و راز نهان را با مردم نادان به میان آرد بلکه لازم باشد که در هر مشکلی با مرشد خود مشورت نماید.»
It's Hoor
آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرندهای که در تاریکی شب نالهها میکشد گمگشتهتر و آوارهتر حس میکنند؟
It's Hoor
نوع
حجم
۱۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
نوع
حجم
۱۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان