رؤیاهای تروماتیک مربوط به رواننژندان جنگی، بازی حضور/غیاب کودکی که مادرش او را ترک کرده، لذتی که یک خودآزار با بدرفتاری با خودش تجربه میکند، و آن بهاصطلاح واکنش درمانشناسانهٔ سلبی، همگی به نظمی اشاره داشتند «ورای اصل لذت»، به لذتی ناسازوار یا پارادوکسیکال که در درد هست. شواهدی که فروید آنها را تنها میتوانست «گرایشهای مرموزِ خودآزارانهٔ اگو» بخواند (SE, ۱۸:۱۴). امر تکرارشونده، حتی منش تکرارشوندهٔ این پدیدهها، فروید را واداشت تا به عملکرد یک نیروی غریزیِ بنیادین مظنون شود. در کنارِ اصل همایستای لذت، باید یک اصل اساسی ثانویه هم در میان باشد، نیرویی بیثباتکننده و اخلالگر که رو به تعادل و هماهنگی ندارد، بلکه معطوف است به تعارض و تلاشی. افزون بر رانههای زندگی، باید یک رانهٔ آغازین دیگر هم وجود داشته باشد که معطوف به مرگ است. فروید، در واپسین مقالهٔ خود دربارهٔ «روانکاوی پایانپذیر و پایانناپذیر»، فحوای این بحث را اینچنین خلاصه میکند:
بهرام
S، وجود خام و بیانناپذیر آن، o ابژههایش، ´o اگوی او، یعنی چیزی که از فرمِ او در ابژههایش
کاربر ۱۳۰۴۳۴۴
بارزترین مشخصهٔ بازخوانی لکان از روانکاوی، اصرار و ابرام او بر این است که معنای اساسی دستاورد روانکاوی به نقش زبان در عملکرد ناخودآگاه مربوط میشود. لکان میگوید: «آنچه تجربهٔ روانکاوانه در ناخودآگاه کشـف میکند، کل ساختار زبان است» (E:S, ۱۴۷).
کاربر ۱۳۰۴۳۴۴