بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شنیدن شهر | طاقچه
تصویر جلد کتاب شنیدن شهر

بریده‌هایی از کتاب شنیدن شهر

۴٫۸
(۴)
وفاق و همزیستیِ شهری نه امری پیشینی، که امری پسینی است و در نتیجهٔ فرایند رواییِ پیچیده و بلندمدت حاصل می‌شود.
چڪاوڪ
می‌دانم نمی‌خواهی چیزی از درد و رنجِ جاری در «آن» گوشهٔ شهر بشنوی... اما خبر نداری که «آن» گوشهٔ شهر گوشهٔ تو هم هست. لی آلن جونز
miladtj90
مکان‌ها می‌دانند که اگر ردی از روایت‌های شفاهی و نوشتاریِ مردمان بر تن و جان‌شان حک نشود، که اگر نتوانند تجربه‌ها، دردها و آرزوهای راویان‌شان را در گوشه‌ای از خود ثبت کنند، در گذر زمان فراموش خواهد شد که «که» بودند و برای دیگران «چه» معنایی داشتند.
mohadese
مکان‌ها همزمان که از جسم و فعالیت‌شان رونمایی می‌کنند، از لایه‌های نامرئی تاریخ و خاطرهٔ خود نیز پرده برمی‌دارند. مکان‌ها می‌دانند که اگر ردی از روایت‌های شفاهی و نوشتاریِ مردمان بر تن و جان‌شان حک نشود، که اگر نتوانند تجربه‌ها، دردها و آرزوهای راویان‌شان را در گوشه‌ای از خود ثبت کنند، در گذر زمان فراموش خواهد شد که «که» بودند و برای دیگران «چه» معنایی داشتند.
چڪاوڪ
شهر ترانزیتیْ شهری بی‌حافظه است، گذشته‌اش را به یاد نمی‌آورد، و آدم‌ها، بناها و حتی طبیعتش همگی موقتی هستند. شهر بی‌حافظه پسران و دخترانش را، نام‌هایشان را، آرزوها و ناکامی‌هایشان را به یاد نمی‌آورد. شهرِ بی‌حافظه خانه‌ها و زندگیِ خانه‌ها را به یاد نمی‌آورد. میادین قدیمی‌اش را از یاد بُرده، کافه‌ها، سینماها، پارک‌ها، پاتوق‌ها و بولوارهایش را به فراموشی سپرده، و رسم و آیینِ بودن و چگونه بودنِ پیشینیان را پشت امواج پیاپی تخریب جا گذاشته است
mohadese
روایتگری ابزار مقابله با وضعیت ترانزیتیِ شهر بی‌حافظه است. روایتْ تغییر را مُعذب می‌کند، ترمزش را می‌کِشد، و از آن دلیل می‌خواهد. روایتْ فهم متفاوتی از شهر را پیشنهاد می‌دهد و به خلق شهر متفاوتی کمک می‌کند. روایتْ شهر را حافظه‌مند می‌کند، به کوچه‌ها و خانه‌ها و درختانش خودآگاهی می‌بخشد، و سد محکمی در برابر تغییر برون‌زاد و دستوری برپا می‌کند. روایتگری از شهروند، قصه‌گو می‌سازد و در قصهٔ شهر به او نقش و عاملیت می‌بخشد. روایتگریْ فضای انضباطی را که با مدیریت شهر، کنترل شهروندان و تعیین آمرانهٔ نقش‌ها و عملکردها پیوند دارد، به چالش می‌کشد و جایی برای فضای روایی باز می‌کند. در این فضای دوم، مدیریت و کنترل و تعیینِ نقش نمی‌تواند، نمی‌باید، از بالا و دستوری باشد. روایتْ شهروند را از عدد به فرد تبدیل می‌کند.
mohadese
می‌دانم نمی‌خواهی چیزی از درد و رنجِ جاری در «آن» گوشهٔ شهر بشنوی... اما خبر نداری که «آن» گوشهٔ شهر گوشهٔ تو هم هست. لی آلن جونز
چڪاوڪ
شهری که به از دست دادن فضاهای جمعیِ محلی‌اش خو بگیرد، فضاهای عمومی بزرگ‌ترش را هم از دست می‌دهد، و نه فقط فضاهای عمومی که همهٔ دارایی‌های جمعیِ طبیعی، اجتماعی و فرهنگی‌اش را. «از دست دادن» قاعده و رفتار طبیعیِ چنین شهری می‌شود. به یک ترانزیت تبدیل می‌شود. تزانزیتْ جوهرهٔ آن شهر، هستی و زندگی‌اش می‌شود. ترانزیت یک وضعیتِ موقتیِ دائمی است و شرط اقامت در آنْ اثبات این است که در حال رفتن و کندن از آن هستی.
چڪاوڪ
شاهرخ مسکوب در ابتدای کتاب ماندگارش، روزها در راه، می‌نویسد «روزهای عمر در ما می‌گذرند بی آن‌که دیده شوند؛ از بس همزاد همدیگرند: همه تکرار یک نُت و یک تصویر مکرر، که نه شنیدنی است نه دیدنی، عبور شبحی بی صورت و صوت در مه، و آینده‌ای عکس‌برگردان گذشته و زمان حال خالی! در این میان، روزهای کمی «گذرای ماندگار» ند زیرا طرحی و رنگی دارند که در خاطرمان نقش می‌بندد و ما از برکت وجود آن‌ها از خلال پوسته‌های خاطره، منزلگاه‌های عمر را به یاد می‌آوریم، صاحب گذشته می‌شویم و از این راه به زمان حال خود خوب یا بد معنا می‌دهیم. روزها در راه ثبت آن روزها است که چیزی از آنِ خود دارند، یا اگر ندارند دست‌کم از ناچیزی خود خبر دارند...».
miladtj90
می‌دانم نمی‌خواهی چیزی از درد و رنجِ جاری در «آن» گوشهٔ شهر بشنوی... اما خبر نداری که «آن» گوشهٔ شهر گوشهٔ تو هم هست.
Bud
می‌دانم نمی‌خواهی چیزی از درد و رنجِ جاری در «آن» گوشهٔ شهر بشنوی... اما خبر نداری که «آن» گوشهٔ شهر گوشهٔ تو هم هست.
Bud
نام‌ها وقتی عمیقاً با زندگی عجین‌اند، کمتر اسیرِ معنا یا دلیل نام‌گذاری‌شان هستند.
چڪاوڪ
ما ناگزیر سال‌ها و مکان‌ها را پشت سر می‌گذاریم، به جلو حرکت می‌کنیم و گذشته همچون یک یاد، یک حسرت، گهگاه سراغ‌مان می‌آید. بازی تلخ نوستالژی. اما دیگر این‌طور فکر نمی‌کنم. چند سالی می‌شود که این‌طور فکر نمی‌کنم. تغییرْ بدیل نوستالژی نیست، و هر تغییری هم «طبیعی» نیست. برخی تغییراتْ عامدانه‌اند و برآمده از مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک، و برخی دیگر پیامد ناگزیر زیاده‌خواهی و بلندپروازی اقتصادی‌اند. عاملان تغییر، یا درست‌تر، حامیان روایت اجتناب‌ناپذیریِ تغییر اغلب نگاهی یکپارچه و سرراست به مفهوم تغییر دارند و به کمک دوگانه‌هایی نظیر تغییر/نوستالژی، آینده/گذشته، پیشرفت/توقف و توسعه/جمود سعی می‌کنند از پیش بر حقانیت خود و بر ضرورت تغییر صحه بگذارند. در این روایت، مرزی میان تغییر درون‌زاد و تغییر برون‌زاد وجود ندارد.
چڪاوڪ
تغییرِ درون‌زاد با نیاز، اشتیاق، استیصال و آرزوی آدمی پیوند دارد. در خانه‌مان قد می‌کشیم، بعد پا به محله می‌گذاریم و در زمانی دیگر محله را ترک می‌کنیم و پا به شهرمان می‌گذاریم و شاید زمانی دیگر شهرمان را به مقصد شهری دیگر یا کشوری دیگر، موقتاً یا برای همیشه، ترک کنیم. جابه‌جایی با تغییر همراه است و ما در مسیر تغییر، چیزهایی را از دست می‌دهیم و چیزهایی را به دست می‌آوریم. اما تغییر برون‌زاد، نه در مقیاس فردی که عمدتاً در مقیاس جمعی عمل می‌کند. عاملان تغییرِ برون‌زاد خود را نمایندهٔ عقل سلیم، خیر عمومی و منفعت جمعی شهر می‌انگارند و جای تک‌تک شهروندان ـ‌شهروند که نه، جای تودهٔ مردمان‌ــــــــ تصمیم می‌گیرند.
چڪاوڪ

حجم

۶۸۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۶۸۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان