
بریدههایی از کتاب یک به یک
۴٫۰
(۷۵)
گمان میکنم هر یک از ما آدمها، تا حدودی، نقش بازی میکنیم.
peg
ولی من، همیشه، از تلاش برای خواندنِ مفهوم بین خطوط، از پیشبینی اتفاقات، از تلاش برای تحلیل یک اخم یا نگاهی خالی از احساس، که ممکن بود معنایی داشته باشد یا هیچ معنایی نداشته باشد، بیزار بودهام.
Feri
ولی اشکالی ندارد. باید با اتفاقی که افتاده کنار بیایم. هیچ فایدهای در روبهرو نشدن با واقعیت نیست.
Feri
فکر میکنم ـ طرز زندگیاش که همیشه، همه چیز را حاضر و آماده بهش تعارف کرده بودند، که هرگز، مجبور نبوده برای چیزی بجنگد، که هرگز، مجبور نبوده رنج کممحلی یا تشری را از رئیسش بر خود هموار کند، یا لباس زیر کثیف غریبهای را جمع کند، یا هیچ یک از کارهای پست و کسلکنندهای را انجام بدهد که بقیۀ ما شکرگزار داشتنشان هستیم.
peg
چیزی که من دستگیرم شده این است که آنها طلبکارند ـ شاید لیز و کارل خیلی اینطور نباشند، اما بقیهشان، هر یک، تا حدودی، چنیناند. انگار جادوی سهمهایشان در شرکت، موقعیتشان و آیپیشان محافظتشان میکند. خیال میکنند زندگی نمیتواند گزندی بهشان برساند ـ همانطور که من خیال میکردم.
ولی حالا، رسانده. حالا، زندگی دستش را گذاشته بیخ گلویشان. و دستبردار هم نیست.
peg
در دنیای توفر، آدمها پوستههایی سخت و صیقلخوردهاند که نمای درخشان بیرونیشان اضطرابها و بیکفایتیهای درونیشان را میپوشاند.
peg
من تو رو میشناسم. یکی پیداش میشه و ادعا میکنه که ده دوازده کیلومتر توی برف سینهخیز اومده و دچار سرمازدگی شده، تو هم در رو باز میکنی، برای اینکه مهربونی. لطفاً به مزخرفات اون قلبِ احمقت گوش نکن. اول، خودت رو در نظر بگیر.
peg
اما زمانهایی هستند که حس میکنم به فراسوی آن مرز کشیده میشوم و به جایی میروم که دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد، جایی که هر ضربۀ قلبت بیشتر تو را بهسوی مرز میکشاند، و فکر میکنم، دوباره، در حال سقوط به ورطهای بیپایانم و این بار، نخواهم توانست راهی به بیرون بیابم.
peg
اما زمانهایی هستند که حس میکنم به فراسوی آن مرز کشیده میشوم و به جایی میروم که دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد، جایی که هر ضربۀ قلبت بیشتر تو را بهسوی مرز میکشاند، و فکر میکنم، دوباره، در حال سقوط به ورطهای بیپایانم و این بار، نخواهم توانست راهی به بیرون بیابم.
peg
تجربهام میگوید وقتی ساکت بمانی، طرف مقابل عصبی میشود و حرف میزند. آدمها سکوت را با حرفهای خودشان پُر میکنند. به این ترتیب، خیلی چیزها دستگیرِ آدم میشود.
peg
خیلی کاریزما داره. یه کاری میکنه حس کنی همه چی هستی، که فکر کنی اون مراقب توئه و ممکن نیست جای مطمئنتری برای پولت پیدا کنی.
peg
دوباره، میگویم: «من خیلی متأسفم.» و حقیقت دارد. من متأسفم. متأسف برای دختربچۀ بیچارهای که به دنیایی کشانده شد که درکی ازش نداشت.
peg
به آن دختر جوانِ بیچاره فکر میکنم... که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده و حالا، دارد در آبهایی شنا میکند که خیلی عجیبتر و خطرناکتر از آن است که او بتواند راهش را در آن پیدا کند. چون لیز فقط قربانی یک موقعیت وحشتناک نبود، بلکه قربانی دو ماجرا بود.
peg
به این حقیقت فکر میکنم که مردهها هم حق دارند دیگران راحتشان بگذارند.
peg
درون صندلیام فرومیروم و حس میکنم قلبم برای همۀ کسانی که از دستشان دادم درد میکند، همۀ چیزهایی که در کوهستان جا میگذارم و میروم. اشک دیگری روی صورتم غلت میخورد و پایین میسُرد و لحظهای خیال میکنم نمیتوانم جلودارش باشم ـ اشکها بخواهم یا نخواهم، پایین میریزند و همین جا در اتوبوس، یک دل سیر گریه میکنم.
peg
لطفاً به مزخرفات اون قلبِ احمقت گوش نکن. اول، خودت رو در نظر بگیر
کاربر ۹۶۹۸۱۶۵
آدم باید واقعاً بخواهد کسی بمیرد تا بتواند او را خفه کند. خیلی هم زیاد باید بخواهد.
کاربر ۹۶۹۸۱۶۵
حالا، ما ده نفریم.
حالا، ما نُه نفریم.
حالا، ما هشت نفریم.
این کلمات در ذهنم طنین میاندازند، شمارش معکوسی هولناک که به صفر نزدیکتر میشود، یکبهیک.
هرماینی ♤
هیچ وقت، برایم واقعی نبود. هیچ وقت، حس نکرده بودم آن را به دست آوردهام. اصلاً حس نمیکنم چیزی را از دست دادهام ـ فقط گویی خوابی عجیب دیدهام و بعد، بیدار شده و وارد دنیای واقعیت شدهام.
Feri
توفر حقبهجانب است و این حقیقت دارد. حقبهجانب به همان معنایی که منظور تایگر بود. او سرتاسر عمرش را فقط به گرفتن، گرفتن و گرفتن گذرانده است، درست مثل ایوا. آنها آدمها را مهرههای شطرنج شخصیشان میدیدند و ازشان استفاده میکردند. کارمندان، سرمایهگذاران، دوستان، روابط ـ آنها از همۀ آن دیگران فقط گرفتند. و هرگز، مسئولیتِ آسیبهایی را که زده بودند نپذیرفتند.
به این فکر میکنم که مسئولیتپذیری یعنی چه.
به گناه فکر میکنم.
به ادامه دادن فکر میکنم.
peg
دکمۀ پاسخ را فشار میدهم و مینشینم. مدتی طولانی مینشینم و انگشتانم فقط بالای دکمهها شناورند. و بعد، تایپ میکنم. فقط شش کلمه. و واقعاً واقعاً امیدوارم کلماتم به حقیقت تبدیل شوند.
توفر عزیز، همه چی درست میشه.
peg
حجم
۴۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۴۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان