
بریدههایی از کتاب طلسم های عجیب آرتور پپر
۳٫۲
(۱۳)
مراقبت و صحبت با گل از مصاحبت و همنشینی با آدمها راحتتر بود.
یك رهگذر
دست خودم نبود. انگار توی همون راهی که تقدیر واسهام رقم زده بود، قدم برمیداشتم. راههای زیادی تو زندگی جلوم بود، ولی انگار دستبسته بودم؛ انگار نشسته بودم تا ببینم تقدیر واسهام چی رقم میزنه.
یك رهگذر
حسرت گذشته رو خوردن که دردی دوا نمیکنه، وقتی الان میتونی از زندگیات لذت ببری؟
یك رهگذر
«اولش ما نگران بچههامون میشیم و بعد اونها دلشون واسه ما شور میزنه. زندگی هم واسه خودش داستانی داره.»
یك رهگذر
صدای سکوت از تمام سَروصداهایی که همیشه از آنها مینالید گوشخراشتر بود.
یك رهگذر
به عقیدهٔ من آدمای داغدیده دو جور رفتار میکنن. کسایی که گذشتهشون رو سفت میچسبن و کسایی که بیخیالش میشن و زندگی خودشون رو میکنن.
یك رهگذر
«مردان به غار نیاز دارند. به کنج خلوتی تا دمی بیاسایند و با خود تنها باشند.»
یك رهگذر
کارهای بزرگ از قدمهای کوچیک شروع شده. دست بجنبون.
یك رهگذر
اگر مرا فردا صبح ندیدی، آنوقت در خانهام را بشکن، مرا روی تخت، مرده خواهی یافت، نترس، شتری است که درِ هر خانهای میخوابد.
یك رهگذر
خب، یه روزی میرسه که آدم از بس بستنی شکلاتی خورده، از هر چی بستنی شکلاتیه حالش بههم میخوره.
یك رهگذر
مادرش همیشه میگفت: «دلت هرکجا باشه، خونه همونجاست.»
یك رهگذر
«اگر میخواهی دروغ نشنوی، سعی در شنیدن حقایق مکن.»
یك رهگذر
به جایی در زندگیات میرسی که میایستی و به روزهای خوشی که قدرشان را ندانستی فکر میکنی.
یك رهگذر
کار نشد نداره. آدم یا کاری رو انجام میده و یا بهونهای واسه انجام ندادنش پیدا میکنه.
یك رهگذر
اگه واسه هیچکس هم مهم نباشی، واسه من یکی تموم زندگی هستی. همیشه دوستت دارم.
یك رهگذر
زمان، خاطرات را محو میکند. آدمی دائم درحالِ تغییر و تحول است. چقدر زود همهچیز فراموش میشود و زندگی دوباره به همان روال عادی برمیگردد.
یك رهگذر
«تو هیچوقت منو فراموش نکردی، هرچند خودم، خودم رو فراموش کرده بودم.»
یك رهگذر
نمیدانست چرا همه دوست دارند کلمهٔ «درگذشت» را برای مرگ زنش بهکار ببرند، مگر جملهٔ «فوت کرد» فحش است؟ چقدر هم آرتور از این کلمهٔ درگذشت متنفر بود.
بهکار بردن این کلمه، مثل رد شدن یک قایق از میان آبهای آرام یا پرواز حبابی در آسمان آبی بود که مرگ همسرش اصلاً شباهتی به آنها نداشت.
یك رهگذر
وقتی به زنش فکر میکرد، بغض گلویش را میفشرد، اما چیزی بروز نمیداد. ای کاش قلبش از سنگ بود تا اینهمه رنج نمیکشید.
یك رهگذر
هیچوقت فکر مریام از سرش بیرون نمیرفت. دلتنگیهایش را مثل باری سنگین همهجا به دوش میکشید.
یك رهگذر
نمیتوانست ببیند که زندگی بقیه مردم با خودش فرق میکند.
ولی الان میدید که انگار زندگی بقیه مردم، زمین تا آسمان، با او فرق دارد. بعضی آدمها در قفس طلایی که برای خودشان درست کردهاند زندانیاند
یك رهگذر
همیشه یادت باشه آرتورخان شاید با پول بتونی خاطره بسازی ولی از خاطرهها پولی درنمیآد، مگه اینکه مثل بنده دلال عتیقهجات باشی.
یك رهگذر
داستان زندگی هرکسی با بقیه فرق میکنه. هرچی هست باید از الانِ زندگیمون لذت ببریم.
یك رهگذر
حجم
۲۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان