بریدههایی از کتاب دختر خوب، خون بد
۴٫۱
(۱۴۹)
«اگه میخوای یه کاری درست انجام بشه باید خودت دستبهکار بشی.»
n re
«اگر میتوانستم با کلمات برای تو روزی بسازم،
صبحی طلایی و نو برایت میسرودم.
آن را روزی ابدی میساختم.
شبی غرق در مهتاب مینوشتم.»
Sajad Gharache
«بعضی آدمها خیلی خوب بلدن شخصیت واقعیشون رو مخفی کنن.»
Aravir
عدالتی وجود نداره. توی دنیای واقعی حقیقت مهم نیست.
nasim
مشکلاتشون رو با هم حل نمیکنن. اونقدر مسائل رو روی هم تلنبار میکنن که یکهو حسابی دعواشون میشه. بعد از دعوا یه مدت معذب هستن و بعدش دوباره همهچیز عادی میشه و این چرخه ادامه داره.
n re
وقتی روی نظرتان اصرار میکنید، تغییر دیدگاه کار سادهای نیست.
n re
«بعضی آدمها خیلی خوب بلدن شخصیت واقعیشون رو مخفی کنن.»
Ilomilo
اون قانون خیلی مهمی که بهت یاد دادم یادته، کان؟» نگاهش کرد. «هیچوقت نظرات رو نخون. هیچوقت. باشه؟»
Ilomilo
پیپ وارد کتابفروشی شد و زنگولهٔ بالای در صدا داد. عاشق بوی اینجا بود؛ عطری باستانی، قدیمی و ماندگار. اینجا در پیچوخم قفسههای چوبی و حروف فلزی و طلایی بالای سرشان گم میشد. در کودکی هم همیشه سراغ قفسههای آثار جنایی میرفت.
n re
«میدونی، راستش نظام عدالت باید درست و غلط و خوبی و بدی رو از هم جدا کنه. ولی به نظر من بعضی وقتها به همون اندازه که کارش رو خوب انجام میده، اشتباه هم میکنه. من هم یه زمانی متوجه این قضیه شدم. میدونم پذیرشش سخته. وقتی نظامی که باید ازت محافظت کنه موفق به این کار نمیشه باید چهکار کنی؟»
n re
«آدم باید با یه سری چیزها کنار بیاد. نمیشه با استانداردهای عادی قضاوتشون کرد.»
n re
کانر همراهش رفت و گفت: «عجب دیوونههایی دنبالت میکنن. یکیشون نوشته: "من جیمی رو کشتم و تو رو هم میکشم پیپ".»
همان موقع یک دانشآموز سال پایینی از کنارشان رد شد. از تعجب دهانش باز شد و نفسش برید. بعد با عجله از آنها دور شد.
کانر فریاد زد: «داشتم از روی یه چیزی میخوندم.»
Fateme
اینجا پای خوبی و بدی وسط نبود، مهم این بود که چه کسی برنده میشود
🌱لوبیا چیتی🌱
«به نظر من همه باید راجع به معنای خوبی و بدی و درست و غلط فکر کنیم. نباید خیلی ساده هرچی رو بهمون میگن قبول کنیم.
دیانا
عدالتی وجود نداره. توی دنیای واقعی حقیقت مهم نیست.
AS4438
«به نظر من همه باید راجع به معنای خوبی و بدی و درست و غلط فکر کنیم. نباید خیلی ساده هرچی رو بهمون میگن قبول کنیم. تو هیچ کار اشتباهی نکردی. به خاطر اشتباهات بقیه خودت رو عذاب نده.»
Ilomilo
شاید خودخواه و دروغگو و بیملاحظه و وسواسیام. وقتی خودم کارهای بد میکنم باهاشون مشکلی ندارم. شاید دورو باشم. شاید هیچکدوم از این ویژگیها خوب نباشن. ولی به من حس خوبی میدن. حس میکنم خودم هستم.
🌱لوبیا چیتی🌱
شبیه آدمهایی بود که عجله دارن و باید جایی برن.»
«آدمهایی که عجله دارند و باید جایی بروند.» این کلمات در ذهن پیپ پیچید و بعد نظر خودش را اضافه کرد: «و حالا هیچ جا نیستند.»
n re
اتفاقی که در نهایت افتاد مثل یه تراژدی بود
za_moon
پیپ: «حالتون خوبه آقای رینالدز؟»
آرتور: «نه. میترسم. از این میترسم که آخرین کارم دعوا با پسرم باشه. آخرین بار با عصبانیت باهاش حرف زدم. هیچوقت زیاد بهش نگفتم دوستش دارم. میترسم دیگه هیچوقت این فرصت رو پیدا نکنم.
Ilomilo
حقیقت این بود که مکس گناهکاره و باید با عدالت روبهرو بشه. ولی عدالتی وجود نداره. توی دنیای واقعی حقیقت مهم نیست.
Ilomilo
«اگه میخوای یه کاری درست انجام بشه باید خودت دستبهکار بشی.»
red rose
«آدم باید با یه سری چیزها کنار بیاد. نمیشه با استانداردهای عادی قضاوتشون کرد.»
red rose
به نیستی فکر میکردند. آن فکر مثل حفرهای سیاه بود و امیدشان را میبلعید.
red rose
«به نظر من همه باید راجع به معنای خوبی و بدی و درست و غلط فکر کنیم. نباید خیلی ساده هرچی رو بهمون میگن قبول کنیم.
red rose
«اون تنها در صورتی برنده میشه که تو بهش اجازه بدی.»
red rose
ولی همونطور که گفتم، حس میکنه جا مونده. میبینه تمام همکلاسیهای دبیرستان و دانشگاهش دارن میرن سر کار، ازدواج میکنن و از پدر و مادرشون جدا میشن.
mj
وقتی روی نظرتان اصرار میکنید، تغییر دیدگاه کار سادهای نیست.
Diana
حجم
۸۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۸۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان