بعضیها محرمن، اما برات غریبهتر از نامحرمان.
یزدان لبخند تلخی زد.
ـ بعضیهام محرم نیستن، اما بدجوری مرهمن.
m.alizadeh
گاهی نمیشود. گاهی کنترل احساسات از دست آدم خارج میشود. گاهی بدون اینکه بخواهی کم میآوری و مقابل غریبهای که میخواهی برای دلت آشنا شود و دلش با تو همدل، نقاب غرور و سرسختی را از صورت برمیداری و ابر سیاه چشمانت بیوقفه میبارد و هیچ مهم نیست که با هر اشک غرورت هم سرریز میشود، مهم خالی کردن است... خالی کردن غم جانکاهی که در گلویت چمباتمه زده و نفست را کند میکند. خالی کردن غصهای که روی دلت سنگینی میکند و روحت را به سلابه میکشد.
منا امینسرشت
مرد زندگی! جملهٔ سنگینی که از دو واژهٔ سنگین تشکیل شده بود. مرد بودن کار هر کسی نبود و زندگی پر از درد بود. مرد زندگی بودن جنم میطلبید
منا امینسرشت
عاشقی که ساکت بمونه عشقش به درد خودش میخوره.
zh2411
مردی که یه بار رفته، راه رفتن رو یاد گرفته، پس دوباره هم میره. این درمان مثل یه درمان موقتی میمونه. مثل کسی که معتاده و موقع خماری برای فرار از درد دوباره مواد مصرف میکنه، اون لحظه حالش خوب میشه، اما چند ساعت بعد متوجه میشه بیشتر به خودش ضرر زده
zh2411
برای آدم دهنبینم هر چقدر که توضیح بدی انگار آب تو هاون کوبیدی، چون اون فقط اون چیزی رو که از بقیه میشنوه باور میکنه
zh2411
زندگی همینه، تلخه. یا باید عاشق همین تلخی بشی و لذت ببری یا درست مثل زهرمار تو کل بدنت میپیچه و جونتو میگیره.
fatemeh
خوشبخت شو. همین که خوشبخت بشی و از زندگیت راضی باشی واسه من یه تشکر بزرگه.
m.alizadeh
وظیفهت وقف کردن زندگیت و روزهای جوونیت به خاطر خوشبختی من و میلاد نیست.
m.alizadeh