شخصیت ما با جنگهایی که میبریم یا میبازیم
تعریف نمیشود؛
با جنگهایی که جرئت میکنیم در آنها مبارزه کنیم
تعریف میشود.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
بیصدا گفت: «شجاع بمون.» نمیدانست چرا، اما همان دو کلمهٔ ساده برای او یک دنیا معنی داشت.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
کسی از حیوانات کوچک جنگلی مثل موش و خرگوش و سنجاب توقع ندارد شجاع باشند
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
هیچوقت عادی زندگی نکرده بود؛ البته عادی به نظر هرکس غیر از خودش.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
کلمات عادی روزانه هیچوقت از پس توصیف زیباییهای شبانه برنمیآمدند.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
با دویدن میتوانست به شهری دور یا قلهٔ کوهی برود، اما آخرش، دویدن او را به هیچجا نمیرساند. وقتی خانوادهای نداشته باشی که به خانهشان بروی، خانهای نداشته باشی که با آنها شریک شوی، دیگر جایی برای رفتن نداری.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
جنگلی که همیشه همپیمان و پناهگاه او بود دشمنش شد.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
متوجه شد که مرگ و خطر مرزهای طبقات اجتماعی را محو میکند. یکدفعه همه باهم یکسان شده بودند، همه برای حفظ جان خودشان و اطرافیانشان میجنگیدند.
کاربر ۲۵۸۰۲۴۶
مرگ و خطر مرزهای طبقات اجتماعی را محو میکند.
اسمعیل زاده
او در تاریکی سیاهترین شب، عشق به روشنایی طلوع خورشید را پیدا کرده بود.
اسمعیل زاده
عهد کرد که مراقب باشد.
عهد کرد که آماده باشد.
چون شب فقط و فقط قلمروی او بود.
اسمعیل زاده
شخصیت ما با جنگهایی که میبریم یا میبازیم
تعریف نمیشود؛
با جنگهایی که جرئت میکنیم در آنها مبارزه کنیم
تعریف میشود.
S.M