جملات زیبای کتاب کلاف سردرگم | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلاف سردرگم

بریده‌هایی از کتاب کلاف سردرگم

۴٫۰
(۸۱)
"نفرت همان عشقی است که راهش را گم کرده"؟"
مهسا
مثل تمام زن‌ها، عاشق آزادی بود، اما این‌قدر عاقل بود که بداند چون آزادی واقعی در این دنیا امکان‌پذیر نیست، خوشبخت کسی است که اربابش را خودش انتخاب کند
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
لعنت به این زندگی که نمی‌شد تا ابد در آن جوان ماند.
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
به قول اسکاتلندی‌ها، ادب خرجی ندارد."
مهسا
"تو هم دنبال ماه هستی. من می‌فهمم. و ناراحتی، چون نمی‌توانی به دستش بیاوری. ولی بهتر است حتی اگر نمی‌توانیم این بانوی دوردست درخشان زیبا را به دست بیاوریم، حداقل دنبالش باشیم، تااینکه دنبال چیز دیگری راه بیفتیم و آن را به دست بیاوریم. بالاخره هیچ‌کدام از زیبایی‌های بی‌عیب و نقص زندگی که به ما نمی‌رسند. ولی هیچ‌کس جز ما این را نمی‌داند. راز فوق‌العاده‌ای است، مگرنه؟ غیر از این هیچ‌چیزی اهمیت ندارد."
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
مهسا
کداممان می‌توانیم ادعا کنیم به اندازهٔ او خوشحال هستیم؟ حتی اگر بتوانیم یکی‌دو ساعت هم با تمام وجود خوشحال باشیم، باید خدا را برایش شکر کنیم.
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
"نگران نباش. همیشه فردا از راه می‌رسد."
مهسا
"نفرت همان عشقی است که راهش را گم کرده"؟"
Book
برایان کوچک در آن دنیای بزرگ و غریب احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کرد. از مادر مرحومش در بهشت خواست که برایش غذا و آرامش بفرستد. می‌ترسید که خدا حتی باوجوداینکه جوان بود، خیلی سرش شلوغ باشد و کارهای مهم‌تری داشته باشد تا رسیدگی به او، ولی مادرش وقت داشت.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
کداممان می‌توانیم ادعا کنیم به اندازهٔ او خوشحال هستیم؟ حتی اگر بتوانیم یکی‌دو ساعت هم با تمام وجود خوشحال باشیم، باید خدا را برایش شکر کنیم.
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
تمام عمرش را صرف درست‌کردن لباس‌های زیبا برای بقیه کرده بود و خودش هیچ‌وقت لباس زیبایی نداشت.
مهسا
تا حالا عاشق شده‌ای؟ نه، امکان ندارد. اگر عاشق شده بودی، این‌قدر بی‌خیال نبودی.
Book
واقعاً چرا بعضی از مردم این‌قدر خودشان را می‌گرفتند؟
Book
عاشق زیبایی بود، چیزی که در زندگی خودش خیلی کم یافت می‌شد.
کاربر ۴۶۴۲۵۱۶
بالاخره هیچ‌کدام از زیبایی‌های بی‌عیب و نقص زندگی که به ما نمی‌رسند.
کاربر ۴۶۴۲۵۱۶
تمام عمرش را صرف درست‌کردن لباس‌های زیبا برای بقیه کرده بود و خودش هیچ‌وقت لباس زیبایی نداشت. اما مثل یک هنرمند به کار خود می‌بالید و هرگاه می‌دید دختر زیبایی با یکی از پیراهن‌های حاصل دست او وارد کلیسا می‌شود، ناگهان غنچه‌ای در روح تشنه‌اش شکوفا می‌شد. او هم در ایجاد آن زیبایی نقش داشت. آن روزنهٔ زیبایی، بخشی از زیبایی‌اش را مدیون او بود؛ "
مهسا
همیشه احساس می‌کرد که از جمع جدا افتاده و این احساس در گذر سال‌ها تشدید شده بود. انگارکه هیچ سهمی یا نقشی در زندگی‌ای که پیرامونش در جریان بود، نداشت. یاد گرفت که مغرورانه لبخند بزند، اما لبخندش هیچ‌وقت به چشم‌هایش نمی‌رسید.
مهسا
مطمئناً صبح دیگر به این چیزها فکر نمی‌کرد، ولی وجدان آدم در ساعت سه نیمه‌شب بیدار می‌شود.
مهسا
بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
Azar
اگر دنبال دلیل می‌گردی، خیلی از کارهایی که می‌کنیم هیچ دلیلی ندارند.
غزل
صبرش پایانی نداشت. به‌وقتش به خواستهٔ قلبی‌اش می‌رسید، اگرچه بعضی‌وقت‌ها تردید مثل خوره به جانش می‌افتاد
Book
جداً زندگی عجب کلاف سردرگم درهم‌برهمی بود.
Book
"زندگی ماجراجویی باشکوهی است که خدا به ما هدیه کرده."
Book
ظاهراً صد سال پیش دل‌ها واقعاً می‌شکستند.
Book
اگر دنبال دلیل می‌گردی، خیلی از کارهایی که می‌کنیم هیچ دلیلی ندارند.
Book
آدم‌ها می‌توانند با یک نگاه حرف‌های زیادی بزنند
Book
زیادی به خودت مطمئنی! البته، من هم یک‌زمانی چنین احساسی داشتم.
Book
"هیچ‌وقت انتظار نداشتم او هم عاشقم باشد، بااین‌حال دردش غیرقابل‌تحمل است."
Book
"و هرگز، حتی در سخت‌ترین و تاریک‌ترین لحظاتتان هم، فراموش نکنید که دنیا متعلق به خداست."
Book

حجم

۳۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

حجم

۳۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان