کارگر معدن بودن سختترین کار دنیا نیست، سختترین کار دنیا دختر بودن تو این دیاره!
n re
آخ که حس نوستالژی چه حس غریبیه!
n re
اونموقع هنوز نمیدونستم که بعضی آدما نقش سرعتگیر رو تو زندگیشون انتخاب کردن و فقط باید بهآرامی از روشون رد شد تا صدمه نبینی. هنوز نفهمیده بودم هر وقت شوق انجام کاری رو داشته باشی و بخوای مثل یک رود جاری بشی هستند کسانی که خواسته و ناخواسته نقش سد و دیوار رو برات بازی کننو تنها وظیفهی تو شکستن یا جاری شدنو رد شدن ازشونه.
n re
چجوری بعضی آدما بدون اینکه بفهمی یا اراده کنی میشن رفیق روزهای سختت. این روزها سخت بود و فکر میکردم آخر سختی همین جاست غافل از اینکه سختی هرگز در حال یا گذشته نبوده بلکه مثل یه مه نامرئی پیش روم بود و من نمیدیدمش.
pikomi
جالب اینجاست که در خیلیهاشون بهسرعت پیشرفت میکردمو به ردههای حرفهای میرسیدم اما بهمحض رسیدن به جایی نزدیک به فتح رؤیا حالم بد میشد، حس غریبگی با اون رؤیا تمام وجودم رو میگرفت و فرار میکردم. انگار همهچیز دستبهدست هم میداد تا با سرعت تمام به ته برسمو ببینم که این هم رؤیای من نیست
pikomi