جملات زیبای کتاب خواهران شنل | طاقچه
تصویر جلد کتاب خواهران شنل

بریده‌هایی از کتاب خواهران شنل

نویسنده:جودیث لیتل
امتیاز
۳.۳از ۴ رأی
۳٫۳
(۴)
«به این خانم‌ها الگانت می‌گویند، یعنی زیبارویان و در کنار آنها، آقایان جذاب.»
paria1370
خواب دیدن خیلی آسان‌تر خواهد بود اگر بدانی چه خوابی می‌خواهی ببینی.
paria1370
انگار ثروتمندان گل رز بودند و ما علف‌های هرز
paria1370
دوست داشتم خانه‌ای بزرگ بخرم. دلم یک ازدواج خوب می‌خواست. دوست داشتم در شهر زنی شناخته‌شده و معروف باشم. وقتی این فکرها به سرم می‌زد، وحشت می‌کردم، چون متوجه شباهتم با گابریل می‌شدم. آرزوهای من و گابریل با هم فرق داشت، اما درنهایت همهٔ آنها به یک چیز ختم می‌شد: تحسین و توجه و شهرت. همان چیزهایی که هیچ‌وقت نداشتیم.
paria1370
راهبه‌های صومعهٔ آبوزین به ما سرپناه داده بودند. شکممان را سیر می‌کردند، سعی می‌کردند روح‌هایمان را از ناپاکی‌ها در امان نگه دارند و با دستورها و تشریفات روزانه ما را به انسان‌هایی متمدن تبدیل کنند. البته هیچ‌وقت نمی‌توانستند خلائی را که در قلب‌هایمان احساس می‌کردیم پر کنند.
paria1370
گابریل طوری نگاه می‌کرد که لحظه‌ای وحشت کردم. درحالی‌که سرش را تکان می‌داد گفت: «نان‌خامه‌ای‌های گنده. تمام عمرشان باید گردوغبار و پرز جمع کنند.» آدریان به‌سمت گابریل برگشت و پرسید: «چی؟ از کجا؟» گابریل به زنانی که قدم می‌زدند اشاره کرد و گفت: «آن‌قدر تور از اینها آویزان شده که شبیه کوه آتشفشان شده‌اند.» بعد هم با اشاره به کوه‌های آتشفشان اوبازین گفت: «حتی کوه آتشفشان پوی‌دی دوم هم به پای اینها نمی‌رسد.»
paria1370
هرچه کتابخانهٔ پنهانی ما بزرگ‌تر می‌شد، دنیای ما و باورمان به وجودِ شانس در زندگی هم بیشتر می‌شد.
paria1370
همیشه معتقد بودم راهبه‌ها فقط وسیلهٔ عذاب و شکنجهٔ انسان‌ها هستند، اما یک لحظه به یاد وضعیت خودمان افتادم که برای نخستین بار به اوبازین آمده بودیم.
paria1370
جولیابرت که خیلی پیروِ قوانین و رسوم بود فکر می‌کرد این کار ما کفر و گناه است، اما من طبق گفتهٔ ارمیای نبی، «من صلاح شما را می‌دانم و به فکر رستگاری شما هستم»، معتقد بودم که سرانجام پیروز می‌شویم. شاید خدا این‌طور بهتر می‌توانست مسیر را به ما نشان دهد یا شاید زمانی که کولی‌ای با کارت‌ها بازی می‌کرد، سرنوشت خودش را بهتر به ما نشان می‌داد.
paria1370
گابریل هم عدد پنج را عدد شانس خودش انتخاب کرده بود و وقتی کوچک بودیم، این عدد را با تکه‌ای چوب روی زمین خاکی می‌نوشت. وقتی به اوبازین آمدیم، تصویر ستاره‌ای پنج‌شاخه و یک هلال را روی موزاییک عجیب راهرو حک کرد تا هر زمان که می‌خواستیم از راهرو عبور کنیم، حس قدرتی الهی داشته باشیم.
paria1370
زمانی هم که در اوبازین بودیم، جزو دستهٔ تنگ‌دستان حساب می‌شدیم، اما دست‌کم در اوبازین همه جزو همین دسته و برابر بودند. به همین خاطر خیلی به این موضوع فکر نمی‌کردیم. اما در این مدرسه هر لحظه طبقهٔ پایین و فقر را به ما یادآوری می‌کردند.
paria1370
بلندمرتبگان و قدرتمندان در دنیای بلند و قدرتمند خود نمی‌دانستند حقیر و ضعیف بودن چه حسی دارد و چگونه می‌تواند باشد.
paria1370
اصلاً نمی‌دانستم بدترین حس کدام است: اینکه از زندگی، طبیعت، کوه‌ها و جنگل‌ها دور باشی، یا آن‌قدر نزدیک باشی که صدای آن را از پشت درهای بسته بشنوی و درعین‌حال آن را نبینی.
paria1370
گابریل از پشت‌سر به آدریان قوت‌قلب داد و گفت: «ما در سال ۱۹۰۲ هستیم. در این قرن جدید یک افسر متشخص ترجیح می‌دهد به‌جای ازدواج با یک دختر پول‌دار زشت و بی‌حس‌وحال، با تو ازدواج کند.»
paria1370
زندگی در مدرسهٔ شبانه‌روزی برای ما یادآور این بود که جزو دستهٔ نیازمندان هستیم. زندگی در کنار خانواده هم یادآور این بود که هیچ‌کس ما را نمی‌خواهد، به‌غیر از آدریان.
paria1370
دقیقاً مسیر رسیدن به پیروزی و خواسته‌ها همین است، مسیر رسیدن از هیچ به همه‌چیز. نباید آنچه را که به شما تحمیل می‌شود بپذیرید. باید برای خودتان تصمیم بگیرید.
paria1370
گابریل گره شال دور گردنش را کمی سفت کرد و گفت: «زندگی نمی‌کنیم، فقط خیاطی می‌کنیم. شش روز در هفته. بعضی وقت‌ها تمام هفته. چشم‌هایم خسته شده‌اند. پشتم درد می‌کند و انگشت‌هایم زخم شده‌اند. آزادی آخرین چیزی است که به آن فکر می‌کنیم.»
paria1370
«سه الههٔ رحمت.» یکی دیگر از سربازها درحالی‌که به من و گابریل و آدریان خیره شده بود گفت: «زیبایی، نشاط و جوانی.» آدریان هم در پاسخ گفت: «شما هم باید پهلوان آرگونت باشید.»
paria1370
چهرهٔ من شبیه فرشتهٔ بوتیچلی است.
paria1370
وقتی دنیا پر از احتمالات و شانس‌ها و فرصت‌ها بود، چطور می‌توانستم حواسم را در این مدرسه و این دیوارها محدود کنم؟
paria1370
گابریل می‌خواهد هنرپیشه شود.
paria1370
او معتقد است گابریل می‌تواند هم‌خوان گوموس شود و می‌گوید با کمی تمرین می‌تواند او را برای بازیگری آماده کند. گابریل حسابی هیجان‌زده است!
paria1370
«زنان قهرمانِ داستان‌های عاشقانه و ملودرام همیشه زمانی به رؤیاها و اهدافشان می‌رسند که در سخت‌ترین شرایط هستند. همیشه همین‌طور بوده.»
paria1370
گابریل با صدایی آرام گفت: «نینت، اینها آرزوهای توست. آرزوی من این نبود. آداب‌ورسوم برای من اهمیتی ندارد. آداب‌ورسوم به درد آدم‌هایی مثل من و تو نمی‌خورد. خسته شده‌ام. خیلی خسته شده‌ام. در رویالی کاری از دستم برنمی‌آید، اما می‌توانم تمام روز بخوابم. باید استراحت کنم. بعد می‌توانم برای آینده برنامه‌ریزی کنم.»
paria1370

حجم

۳۷۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۷۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان