ما بهواقع میتوانیم جهان را از فراز نوعی واپسرویِ بیچونوچرایِ آگاهیِ طبقۀ کارگری مشاهده کنیم. این واپسرویِ آگاهی، زوالِ عاملِ سوبژکتیو، حقیقیترین تجلی و بیانِ خویش را در مقیاس جهانی در قالب سوسیالدموکراسی یافته است، که نهتنها علیه سوسیالیسم برخاسته است، همچون در ۱۹۱۷، بلکه اکنون چنان بهتمامی پایبند به دموکراسیِ دستکاریشده است که امروزه بهسختی بتوان نطقی مربوط به یک سوسیالدموکرات آلمانی را از نطق یک عضوِ حزبِ CDU [اتحاد مسیحی_دموکراتیکِ آلمان] تمییز داد. بدینسان مشخصۀ سوسیالدموکراسیِ کنونی نهفقط مقاومتش در برابر سوسیالیسم، بلکه وانهادنِ هر دموکراسیای است که سزاوارِ این نام باشد. مسئلۀ یک سوسیالدموکراتیزهسازی [یا: دموکراتیزهساختنِ اجتماعی]، یا مسئلۀ یک تحولِ دموکراتیکِ واقعی، دیگر حافظ هیچ اهمیت و دلالتی برای SPD [حزب سوسیالدموکراتیکِ آلمان] نیست. این نکته را میتوان موشکافانه تحت نظر گرفت، از قوانینِ اضطراری و فوقالعاده گرفته تا مناقشات در باب دفاع.
esrafil aslani