«جلالالدین جان! وقتی به پشتسرم نگاه میکنم میبینم چه زود گذشت و من نفهمیدم!»
محمد
دلش شکست. چند بیتی را که یادش آمد مثل زیارتنامه خواند: «ای بارگهت، قبلهگاه اهل نیاز / وی روضهٔ حضرت تو، خلوتگه راز / در خانهٔ کعبه زادی و زادگهت / شد قبلهٔ مسلمین به هنگام نماز / ای ذات خدای را، تو مرآت جلی / وی نور مبین کاشف سر ازلی / در مدح تو این بس که نبودی دوزخ / لو اجتمع الناس علی حب علی.»
#دور_از_ذهن
لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین و شرح مثنوی شریف فروزانفر. کارها را او تمام کرده بود؛ اما به اسم بانیان و پایهگذاران اولیه منتشر شد. اینکه کاری به اسم بنیانگذارش منتشر شود، چیز عجیبی نیست؛ اما نکته مهم این است که این مرد بزرگ اسم خودش را روی جلد هم نمیآورد.
#دور_از_ذهن
«ای بارگهت، قبلهگاه اهل نیاز / وی روضهٔ حضرت تو، خلوتگه راز / در خانهٔ کعبه زادی و زادگهت / شد قبلهٔ مسلمین به هنگام نماز / ای ذات خدای را، تو مرآت جلی / وی نور مبین کاشف سر ازلی / در مدح تو این بس که نبودی دوزخ / لو اجتمع الناس علی حب علی.»
زهرا