بریدههایی از کتاب فقط روزهایی که می نویسم
۳٫۵
(۳۸)
بعضی از پسرها و دخترها نویسنده میشوند چون تنها دفترِ کاری که دوست دارند، داخل سرشان است.
Narjes
زندگی امتحانی است که فقط یک سؤال دارد: اصلا چرا داری امتحان میدهی؟
رضا
همه چیزِ پول را دوست داشتم به جز پاشنه ورکشیدن و به دست آوردنش را.
khazar
همچنان از خودش میپرسد چرا تنبلم؟ چرا نویسنده نشدم؟ چرا دیگر نمیتوانم کتاب بخوانم؟
khazar
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
کاربر ۲۳۷۱۵۹۲
آدمها بدون کار پژمرده میشوند. اما از آن طرف بعضی آدمها از اساس، پژمرده و افسردهاند.
.GH.
فقط وقتی مینویسم، فکر میکنم.
Hamed Khajeh
چون دانستنِ این نکته تسلیبخش است زمانی، جایی، کسی حس کرده باید حرف بزند، کسی که به یک برگ کاغذ خیره شده و سفیدیِ بداخمِ ابدیت را با علائمِ کوچک و ناموزونی آلوده که فارغ از شکل و ترکیبشان همیشه میگویند: مرا بشناس.
boogi.lu
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
Atena
ظاهراً ما هنوز هم بر اساس کتابهایی که میخوانیم قضاوت میشویم.
Hamed Khajeh
این سؤال آزاردهندهٔ دوران کودکی - وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشوی؟ - مرا همیشه در بهت و حیرت فرو میبُرد.
.GH.
ممکن است به نظر خیلیها این اعتراف چندان تکاندهنده نباشد اما برای کسی که لابهلای کتابها بزرگ شده، کسی که اولین دوستانش کسانی بودهاند که میتوانسته با آنها دربارهٔ کتابها حرف بزند و کسی که نوشتن و خواندن و درس دادنِ کتابها برایش محتوم و ناگزیر بوده است، بیعلاقه شدن به ادبیات دستکمی از دست کشیدن از عشق ندارد
bahrami.ah
رابرت برتونِ پرتلاش نوشت «من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم.»
honey
بیشتر ماها میخواهیم به قله برسیم اما همهمان ارادهٔ صعود نداریم.
Atena
ساموئل بکت اینطور توضیحش میدهد: «نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
Rezabtin
انگار که آگاه بودن از زندگی، وقتی از حد بگذرد زندگی را مختل میکند.
Sina Iravanian
و اگر قلم چیز دیگری نداند، این را میداند که روزی باید از حرکت بایستد؛ این هم بخشی از راز و رمز ماجرا است. مرگ منتظر است و ما، هر کدام به شیوهٔ خود، به ملاقاتش میرویم.
venus
بازوِل در قرن هجدهم نوشت «بیکاری ما را پژمرده و کسل میکند» دکتر جانسون (که در بقیهٔ موارد آدم معقولی بود) در اعتراض گفت «پژمردگی و کسلی ما بهخاطر این است که بقیه مشغولند و ما همصحبت میخواهیم. اما اگر همه بیکار بودیم سرِ همدیگر را گرم میکردیم و کسی کسل نمیشد»
honey
تنبلی عمیق، بیشتر از آن که به معنای هیچکارینکردن باشد به معنای تقلا و رنجی است که عملاً برای انجام هر کاری تجربه میشود. تنبلها علیل نیستند و میتوانند کارها را به انجام برسانند، شما زحمت نکشید. ما حملههای پرکاری خودمان را داریم؛ انفجارهای هر از گاه مشغولیت و فعالیت که اتفاقاً پربار هم هستند.
honey
من نمیخواستم مینارد جی. کربز بشوم ولی از آن طرف چیز دیگری هم نمیخواستم بشوم. این سؤال آزاردهندهٔ دوران کودکی - وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشوی؟ - مرا همیشه در بهت و حیرت فرو میبُرد.
Atena
«پژمردگی و کسلی ما بهخاطر این است که بقیه مشغولند و ما همصحبت میخواهیم. اما اگر همه بیکار بودیم سرِ همدیگر را گرم میکردیم و کسی کسل نمیشد».
Atena
تنبلها با من و شما فرق دارند. ببخشید، با شما فرق دارند.
Atena
خوب بود اگر میشد فقرِ مرا به تعالی شخصیتی و بیتوجهی به معیارهای غالب جامعه نسبت داد اما متأسفانه نرسیدن به بلوغِ عاطفی و نداشتنِ دیدِ اقتصادی، گزینههای محتملتری هستند.
khazar
تنبلی عمیق، بیشتر از آن که به معنای هیچکارینکردن باشد به معنای تقلا و رنجی است که عملاً برای انجام هر کاری تجربه میشود.
mohadese
نیچه را (پیش از جنون) به سوی این نتیجه سوق داد که همهٔ فلسفه، در کُنهش «خشمِ نهانی است علیه پیششرطهای زندگی»
Sina Iravanian
در پانزده یا بیست سالگی کتابهایی که میخوانیم، یا در واقع ذهنهای خالقِ آنها، خیلی خیلی از مال خودمان جذابترند. اما همینطور که بزرگ میشویم و فراز و نشیب و نقاط عطفی را که قبلاً فقط وصفشان را خوانده بودیم، خودمان تجربه میکنیم و همینطور که دربارهٔ معنای این تجربهها عمیقاً میاندیشیم، رماننویسان و شاعران به تدریج برگ برندهٔ مهمی را از دست میدهند: زمانی میرسد که همهٔ ما مسیرِ کمابیش مشابهی را طی کردهایم و بعد ممکن است کم کم احساس کنیم تصوری که نسبت به خودمان داریم از اغلب نویسندهها جذابتر است.
Sina Iravanian
وقتی مینویسیم جریان فکر، تغییر میکند و باعث آزاد شدن جملاتی میشود که در کرانههای آگاهی، پنهان بودهاند. انگار ریتمی در نوشتن هست که نتهای ناشنیده را به چنگ میآورد. در فاصلهٔ بین سر و شکل دادن به یک فکر و نوشتناش، نانوثانیهای وجود دارد که در آن فکر به جمله تبدیل میشود؛ جملهای که احتمالاً اگر قرار بود به زبانش بیاوریم شکل دیگری پیدا میکرد. این ریتم، که بیشتر احساس میشود تا شنیده، فقط موقع نوشتن محقق میشود و از آنجا که حرف زدن، به صورت زنده اتفاق میافتد و تا حدی به مخاطب نیز بستگی دارد نمیتوان این ریتم را در آن بازآفرینی کرد. بنابراین نویسندگان بزرگ ممکن است سخنگویان متوسطی از آب دربیایند و آنهایی که داستانگویان شفاهی فوقالعادهای هستند وقتی پای نوشتن وسط بیاید بال بال بزنند.
باران
ظاهراً ما هنوز هم بر اساس کتابهایی که میخوانیم قضاوت میشویم. شاید هم باید بشویم.
bahrami.ah
سیریل کانولی که مجلهٔ «افق» اش ادبیات انگلیسی را در زمان جنگ جهانی دوم زنده نگه داشت جایی نوشته «دیگران زندگی میکنند، من زندهام».
honey
بعضیها تنبل به دنیا میآیند، بعضیها تنبلی را کسب میکنند و بعضی مورد هجوم آن واقع میشوند. اما تنبلی از هر کجا که آمده باشد نامشروع است.
Hamed Khajeh
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان