گاهی فکر میکنم چقدر خوب است که زبان عربی قاتی زبانمان شده؛ اگر نبود چقدر سخت میشد به زبانآوردن بعضی چیزها! وقتی میگویی سقطجنین، وجدانت کمتر دردش میآید؛ سربسته و تروتمیز. برایهمین هم موقع کار مغزم خودبهخود هنگ میکرد. به هیچچیز دیگر هم نمیتوانستم فکر کنم. دلم نمیخواست درموردش با هیچکس حتّی خسرو حرف بزنم. خسرو نمیدانست در این زیرزمین برای به قول خودش آن پول نازنینی که درمیآوردم، چه بر من میگذشت. میگفت:
«زیرزمینِ ما انگار جن داره؛ هروقت میری اونجا جنّی میشی!»
نمیدانست جن، وجدانِ لاکردار خودم بود و هست که به جانم میافتد.
fati
«سخنی از چرچیل:
اگر فرانسه از بین برود، زیبایی از بین میرود.
اگر انگلیس از بین برود، سیاست از بین میرود.
اگر آلمان از بین برود، قدرت از بین میرود.
اگر عربستان از بین برود، خیانت از بین میرود.
اگر ایران از بین برود، تمدن از بین رفته است.»
fati
پُرستاره. قابله خشمش گرفت. گفت:
«او موسی بود پیغومبر خدا؛ اما تو چی؟ یه بندهٔ پاپتی بیچیز.»
زشتو گفت:
«خدای موسی خدای مویَم هست؛ خدایی که اراده کنه، از دل مرده زنده درمیآره.»
fati