بریدههایی از کتاب مدرسه مردگان (جلد اول)
۴٫۵
(۱۱۵)
کلامشان زنده است. خودشان اما نه.
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
و با اینکه میدانست این سه ساعت اختلاف زمانی علت تأخیر در تماس بوده، این حس بهش دست داد که دوستانش دیگر او را نمیخواهند.
𝘙𝘖𝘡𝘈
باید بیشتر بهش توجه کنم. فقط مردهها نیستن که کمک لازم دارن.
𝘙𝘖𝘡𝘈
باید بیشتر بهش توجه کنم. فقط مردهها نیستن که کمک لازم دارن.
𝘙𝘖𝘡𝘈
ذهن آدم برای چیزهایی که درکشان نمیکند بهانه میتراشد.
𝘙𝘖𝘡𝘈
باید بیشتر بهش توجه کنم. فقط مردهها نیستن که کمک لازم دارن.
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
اسم کوردلیا را صدا زد و گفت: خدانگهدار.
• Strawberry🍓
ذهن آدم برای چیزهایی که درکشان نمیکند بهانه میتراشد.
Paniz
آدمهایی که به بقیه کمک میکنن از همه کلهشقترن
breeze
یکی دو صفحه دربارهٔ غمگینترین خاطرهای که در تابستون داشتین بنویسین.»
Paniz
خانم لیو با خوشحالی گفت: «معلومه که میتونیم. ما پدرومادرتیم. در اصل، مجبور کردن تو از وظایفمونه.»
ن. عادل
گفت: «هیچکس دلش نمیخواد خاطرات آدمهای شاد رو بخونه. واسه اینکه عمیقاً روی خواننده تأثیر بذارین، باید میخچهای به اعماق روحتون فروکنین و بذارین درد چکهچکه از وجودتون بریزه
dm
فقط مردهها نیستن که کمک لازم دارن.
Ms.red
کلامشان زنده است. خودشان اما نه.
hasaneh
بنجی گفت: «دوقلوها شش سالشونه. سوفیا هشت سالشه و توی خانواده اونه که واقعاً شیطون و دردسرسازه. داشتم میگفتم، روی کاناپه خوابیده بودم که سوفیا دزدکی اومد و...» بنجی مکثی کرد و دوباره به فکر رفت. «نمیدونم درسته این رو بهتون بگم یا نه.»
کوردلیا گفت: «اَه، حالا که گفتی باید تا تهش بگی!»
بنجی گفت: «باشه بابا. توی خواب ناز بودم که سوفیا ناخنهام رو با لاک اکلیلیش لاک زد. اون هم رنگ صورتی جیغ.»
کوردلیا و اگنس زدند زیر خنده.
بنجی گفت: «بسه دیگه.» هرچند خودش هم داشت لبخند میزد. «کل شب طول کشید تا لاکها رو پاک کردم. مجبور شدم کلی با آب و صابون بسابمشون. نمیدونم شما دخترها چطوری این کار رو میکنین.»
کوردلیا گفت: «اوممم... یه چیزی هست به اسم لاکپاککن.»
🕊️📚kerm ketab
مدیر که پشت آدم باشه، چه راحت میشه به مامان و بابا دروغ گفت!
Hlma Imani
من مدام از خودم میپرسم: خودمون رو دقیقاً وارد چه بازیای کردهایم؟ چیزهای زیادی هست که ازش سر درنمیآریم. میترسم نکنه یهوقت کار احمقانهای ازمون سر بزنه و وقتی بفهمیم که دیگه خیلی دیر شده باشه.
HeLeN
ذهن آدم برای چیزهایی که درکشان نمیکند بهانه میتراشد.
🕊️📚kerm ketab
کلامشان زنده است. خودشان اما نه.
🕊️📚kerm ketab
مدرسهٔ متوسطهٔ اِلایجا ز. مردگان
پایهٔ تحصیلی پنجم تا هشتم
دانش. بینش. منش.
تا قبل از دیدن این تابلو، کوردلیا نمیدانست مدرسه اسم طولانیتری هم دارد؛ محلیها به آن میگفتند مدرسهٔ مردگان. از دیدن اسم کامل مدرسه تعجب کرد و کمی هم خیالش راحت شد که فهمید نام مدرسه را از روی یک آدم واقعی گذاشتهاند. چون تمام دیشب کابوس معلمهایی با صورتهایی مثل مردهها را میدید.
احساس حماقت کرد و با خودش گفت این الایجا مردگان احتمالاً همون آدم پولداریه که ساختمون مدرسه رو اهدا کرده. یه آدم حوصلهسربر با یه اسم ترسناک. همین و بس.
ن. عادل
بنجی گفت: «دوقلوها شش سالشونه. سوفیا هشت سالشه و توی خانواده اونه که واقعاً شیطون و دردسرسازه. داشتم میگفتم، روی کاناپه خوابیده بودم که سوفیا دزدکی اومد و...» بنجی مکثی کرد و دوباره به فکر رفت. «نمیدونم درسته این رو بهتون بگم یا نه.»
کوردلیا گفت: «اَه، حالا که گفتی باید تا تهش بگی!»
بنجی گفت: «باشه بابا. توی خواب ناز بودم که سوفیا ناخنهام رو با لاک اکلیلیش لاک زد. اون هم رنگ صورتی جیغ.»
کوردلیا و اگنس زدند زیر خنده.
بنجی گفت: «بسه دیگه.» هرچند خودش هم داشت لبخند میزد. «کل شب طول کشید تا لاکها رو پاک کردم. مجبور شدم کلی با آب و صابون بسابمشون. نمیدونم شما دخترها چطوری این کار رو میکنین.»
کوردلیا گفت: «اوممم... یه چیزی هست به اسم لاکپاککن.»
ن. عادل
پسرک به پایین و به آقای درلت نگاه کرد، کوردلیا دید چشمانش برقی زد و یکهو پدرش را شناخت. پسرک لبهایش را تکان داد: سلام، بابایی!
Hana
خانم اِکمن گفت: «سلام.» و به عقبوجلو قدم برداشت. «توجه کردین که من عبارت صبح بهخیر رو به کار نبردم. هیچوقت همچین جسارتی نمیکنم. شاید یکی از شماها درگیر یه مصیبت دردناک باشه. شاید نصفهشبی یکی با خانوادهتون تماس گرفته و فوت نابهنگام یکی از اقوام موردعلاقهتون رو بهتون اطلاع داده. یا شاید آقای سبیلو، گربهٔ ملوس و مؤدبتون، رفته زیر کامیون و لِه شده! صبح که همیشه هم بهخیر نیست، واسه هیچکس.»
شکوفا
«هیچکس دلش نمیخواد خاطرات آدمهای شاد رو بخونه. واسه اینکه عمیقاً روی خواننده تأثیر بذارین، باید میخچهای به اعماق روحتون فروکنین و بذارین درد چکهچکه از وجودتون بریزه بیرون.
شقایق
«و غم... یه معجزهست.
Fatemeh
حس شادی محض از انجام یک کار خیر، بدون اینکه توقع پاداش داشته باشد.
HeLeN
یکهو پدرش را شناخت.
dadmehr
باید بیشتر بهش توجه کنم. فقط مردهها نیستن که کمک لازم دارن.
🕊️📚kerm ketab
من به همهچیز فکر میکنم. حتی وقتهایی که دلم نمیخواد به چیزی فکر کنم.
sara22
این اشکها اشکهای بیامان و نفسگیر
★yoongi★
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان