بریدههایی از کتاب نیمه تاریک مامان
۴٫۱
(۱۷۰)
فقط مرا میخواستی. در جهان من هیچ کس اهمیت چندانی نداشت. دوستان کمی داشتم که بیشتر نقش همکلاسی را داشتند. برای گرفتن بورسیه تمام تمرکزم روی نمراتم بود، پس برای یک زندگی اجتماعی معمولی در دانشگاه وقت یا هیجان نداشتم. به گمانم آن چند سال با هیچ کس زیاد صمیمی نشده بودم تا اینکه تو را دیدم. تو حس متفاوتی به من دادی. ما از مدار روابط اجتماعی خارج شدیم و با خوشحالی نیازهای یکدیگر را رفع کردیم.
جو مارچ
خیلی ناراحتم. ولی میدونی چیه؟ خدا به شیوهٔ خودش اوضاع رو درست میکنه.
Marziyeh
نگاهت کردم و هیچ حسی سراغم نیامد، نه عشق، نه انزجار. هیچ. پایان هر رابطهای همین طوری است؟
حدیث
قلب هر مادر میلیونها بار در زندگیاش میشکند.
گلناز
پیش از شکلگیری در رحم، نیمی از وجودمان در تخمک مادر وجود دارد. تمام تخمکهای زن زمانی تشکیل میشوند که جنینی چهارماهه در رحم مادرش است. یعنی زندگی سلولی ما به عنوان یک تخمک در رحم مادربزرگمان آغاز میشود. هر یک از ما پنج ماه در رحم مادربزرگمان میمانیم که او هم به نوبهٔ خود، در رحم مادربزرگ خودش شکل گرفته است.
لیلا نادری
«میگن روزها طولانیان، ولی سالها زود میگذرن.»
hamtaf
رابطهٔ ما هم بیش از پیش عوض شده بود. انگار دنبال بهرهوری بودیم. همه چیز از روی عادت بود. هر وقت بغلت میکردم، ذهنت جای دیگری بود. من هم در خیال غرق میشدم.
saharist
قلب هر مادر میلیونها بار در زندگیاش میشکند.
f.a.e.z._
«میگن روزها طولانیان، ولی سالها زود میگذرن
f.a.e.z._
یادم میآید به بیرون نگاه کردم. دلم میخواست آنقدر در میان علفها بدوم تا تو از پشت، کلاه ژاکتم را بگیری. البته اگر دنبالم میآمدی.
مهتا
انگار زندگی ما فیلم بود و او قبل از پایانش، تلویزیون را خاموش کرده بود.
f.a.e.z._
نگاهت کردم و هیچ حسی سراغم نیامد، نه عشق، نه انزجار. هیچ. پایان هر رابطهای همین طوری است؟
f.a.e.z._
آسایشی عمیق در وجودت پیدا کردم. وقتی با هم آشنا شدیم با این حس بیگانه بودم. پس بهراحتی همه چیزم شدی.
saharist
گاهی حین حساب کردن جرأت میکردم حرف دلم را بزنم. پس اینطوری برای بقیه دام پهن میکردم:
«بعضی روزها خیلی سخت میشه، مگه نه؟ منظورم مادر بودنه.»
saharist
«یک سبد رز سرخ، یک دسته بنفشهٔ آبی، تقدیم به بهترین مامان روی زمین. دوستت دارم.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«تو مهربون و شیرینی.
جو مارچ
توی اقیانوس زندگی به ضربان قلب همدیگه گوش بدید. همیشه همدیگه رو پیدا میکنید. بعدش هم به ساحل میرسید.
Soohaiii79
اغلب میگویند نخستین صدایی که در رحم میشنویم، ضربان قلب مادر است. درواقع نخستین آوایی که در دستگاه شنوایی نوظهور ما طنینانداز میشود، صدای حرکت خون مادر در رگهایش است. حتی پیش از اینکه گوشهایمان شکل بگیرند، وجودمان همراه با آن ریتم ابتدایی مرتعش میشود. پیش از شکلگیری در رحم، نیمی از وجودمان در تخمک مادر وجود دارد. تمام تخمکهای زن زمانی تشکیل میشوند که جنینی چهارماهه در رحم مادرش است. یعنی زندگی سلولی ما به عنوان یک تخمک در رحم مادربزرگمان آغاز میشود. هر یک از ما پنج ماه در رحم مادربزرگمان میمانیم که او هم به نوبهٔ خود، در رحم مادربزرگ خودش شکل گرفته است. پیش از اینکه مادرمان متولد شود، وجودمان با ریتم جریان خونش مرتعش میشود...
Mohammad Ali Zareian
مادری باارزشترین کاریه که تو عمرمون انجام میدیم.
Marziyeh
«بعضی زنها میگن مامان شدن بزرگترین دستاوردشون بوده.
Marziyeh
تمام تخمکهای زن زمانی تشکیل میشوند که جنینی چهارماهه در رحم مادرش است. یعنی زندگی سلولی ما به عنوان یک تخمک در رحم مادربزرگمان آغاز میشود. هر یک از ما پنج ماه در رحم مادربزرگمان میمانیم که او هم به نوبهٔ خود، در رحم مادربزرگ خودش شکل گرفته است. پیش از اینکه مادرمان متولد شود، وجودمان با ریتم جریان خونش مرتعش میشود...
ــ لِین رِدموند، آن هنگام که دایرهنوازان زن بودند
@a.h.shokri98
«بعضی زنها میگن مامان شدن بزرگترین دستاوردشون بوده. ولی نمیدونم، من که حس میکنم هنوز به چیز زیادی نرسیدهام.»
fereshte
«میدونی ما خیلی از ویژگیهامون رو نمیتونیم عوض کنیم. همین طوری به دنیا میآییم. ولی یه سری از تجربیاتمون به جنبههایی از وجودمون شکل میدن. مثل طرز رفتار بقیه و حسی که بهمون میدن.»
fereshte
زن داخل آینه را نمیشناختم، ولی بخشیدمش.
f.a.e.z._
میدانستیم از همان ابتدا تو را بیشتر میخواست. وقتی گریه میکرد، هیچ وقت نمیتوانستم مثل تو آرامش کنم. در آغوش تو غرق میشد و انگار دلش میخواست تا ابد همان جا بماند. گویی گرما و عطر تن من هیچ معنا و مفهومی برایش نداشت. همه دربارهٔ ضربان قلب مادر و صدای آشنای رحم حرف میزنند، ولی انگار من برایش کشوری بیگانه بودم.
تو با نجواهایی سرشار از عطوفت آرامش میکردی و خوابش میبرد. نگاهت میکردم. از تو تقلید میکردم. میگفتی همهاش فکر و خیال است و دارم از کاه کوه میسازم. میگفتی او فقط یک نوزاد است و هیچ نوزادی با تنفر آشنا نیست. ولی حس میکردم شما دو نفر در مقابل من یک نفر قرار گرفتهاید.
کاربر ۲۹۸۹۷۲۷
خیلی تلاش کرد همان زنی باشد که همه انتظارش را داشتند.
همسری خوب. مادری خوب.
سکولاریسم مدرن
خدا به شیوهٔ خودش اوضاع رو درست میکنه
MahShid Pourhosein
«قایق زندگی مشترک میتونه از ساحل آرامش دور بشه. بعضی وقتها متوجه نمیشیم تا کجا پیش رفتیم، تا اینکه یهو آب تا افق زندگیمون بالا میآد و حس میکنیم دیگه راه برگشت نداریم
فهیمه
«میدونی ما خیلی از ویژگیهامون رو نمیتونیم عوض کنیم. همین طوری به دنیا میآییم. ولی یه سری از تجربیاتمون به جنبههایی از وجودمون شکل میدن. مثل طرز رفتار بقیه و حسی که بهمون میدن.»
hamtaf
خاطرات روشن کودکیام از هشت سالگی شروع میشوند. کاش کس دیگری هم در این خاطرات شریک بود. بعضی افراد بر اساس عکسهای قدیمی یا قصههای تکراری یکی از عزیزانشان، به گذشته شکل میدهند. من این فرصت را نداشتم. مادرم هم نداشت. شاید بخشی از مشکل همین بود. ما فقط یک نسخه از حقیقت را داشتیم.
مهتا
حجم
۲۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان