بریدههایی از کتاب کشتن کتاب فروش
۳٫۰
(۵)
«لطفاً گریه نکن... زندگی همینه، نهفقط گاهی، همیشه سربهسرمون میذاره...»
n re
«حالا که مردم تو نون شبشون موندن، کی به فکر تئاتر و هنره؟...»
اسماعیل
ما زادهٔ تاریخی کهن و گلآلودهایم؛ از صدها سال پیش...
S3084
رفیق خیال نکن آزادی رو به دست آوردی... سالهای سال باید بکوبیم تا آدم آزادی بشیم. اون روز هم نه از من اثری میمونه نه از تو، شاید هم حتی کسی از ما یادی نکنه
شراره
گمان میکنی دیگران که گاهی به جهنم بدل میشوند اجازه میدهند از آزادی در محدودهٔ تنگ حقوق فردی لذت ببریم؟
اسماعیل
«از وقتی که آدم به هنر رمان رسید، تونستیم آدمای معمولی رو به قهرمان بدل کنیم، با کمی چاشنی هیجان.»
شراره
ولی تو بهتر میدونی تعداد کتابخونا کم و کمتر شده...
n re
کتاب تا هزار سال دیگه میمونه...
n re
«چیزی از گروههای مسلح میدونی؟»
«من از همهٔ مردم این شهر گوشهنشینترم... انگار از قورباغهای تکافتاده سراغ کوسهها رو بگیری.»
S3084
زندگیام تباه شد آن روز، روزی که همچون سگی گر کشانکشانم بردند و چپاندند توی قطار... تقلا کردم به بعضی چیزها دستی بکشم و راستوریسشان کنم؛ اما بیهوده... حالم خراب شد، رُمبید جهان...
S3084
در آغوشش گرفتم، گفتی بخش درخشانی از تاریخ را بغل کرده بودم.
S3084
پیشم اومد و گفت: "میترسم من رو به فاشیست بودن متهم کنی، وگرنه سروته جهان سوم رو میگرفتم به باد فحش..." بهشوخی گفتم: "جهان سوم چه کارت کرده؟" گفت: "امروز یه جهانسومی کیفم رو دزدید، سبزه با یه خروار سبیل." باز بهشوخی گفتم: "شاید قصد داشت تکهای از ثروت چپاولشدهٔ کشورش رو پس بگیره..." تو صورتم داد زد: "کمونیستِ نمکنشناس!..."
اسماعیل
شهر، تکهای از بلاهت... رؤیایی که به هزار تکه بدل شده... چه بگویم... گروههای مسلّحی که پا میگیرند... هنوز از آمریکاییها خبری نیست... اسلحه روی سنگفرش خیابان خریدوفروش میشود... نارنجک و مسلسل و مهمات و فشنگ... کپهکپه فشنگ، جرقهای کافی است... فاجعه... دوربینهای نظامی... با چشم خودم دیدم...
میم. خ
آری، حوادث تاریخی، در بسیاری اوقات ساختهوپرداختهٔ تصادف و بدشانسی و بلاهتاند!
میم. خ
من در حالوهوایی کاملاً کافکایی زیستم. فضای ترس و دلهره و شک...
شراره
اگر بخواهیم با دانشمندان همصدا بشویم که معتقدند بوی آدمی دیگران را بهسمتش میکشاند یا از اطرافش دفع میکند. بوها گاهی موافق و گاه متنافرند، برهمین اساس، احساسات و نگاه ما به دیگران شکل میگیرد...
شراره
وقتی خودخواهانه به خود نظر میافکنیم و به تصویری کاملاً روشن و دقیق میرسیم، این چیزی جز نتیجهٔ اوهام و نابینایی ایدئولوژیک ما نیست.
شراره
کسانی که دلهره را با جملهای کوتاه یا جملههایی خلاصه سر هم میآورند و بر این باورند که یقین نهایی و ناب همینهاست و بعد از آن احساس آسودگی میکنند که مسئله را خوب فهمیدهاند، مشتی احمقاند و کودن.
شراره
وقتی حرف میزنیم همانقدر که پرده از چیزی میبرداریم، تقلا میکنیم پرده بر چیزی دیگر بکشیم. در نوشتن که قضیه زیرکانهتر میشود.
شراره
اگه تاریخ رو کنار گذاشتیم، دیگه جدا کردن خیر از شر معنی نمیده... باید برای همهٔ اون جنایتکارا سند امضا کنیم... تا به ریشمون بخندن... تنها اسب شرطبندی ما تاریخه.
شراره
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۷۰%
تومان