
بریدههایی از کتاب دوست داشتن وضعیت موجود
نویسنده:بایرن کیتی
مترجم:فرناز فرود
ویراستار:زهره جمشیدیکیا
انتشارات:انتشارات کلک آزادگان
دستهبندی:
امتیاز
۳.۰از ۱۵ رأی
۳٫۰
(۱۵)
اگر باور داشته باشید که شادیتان وابسته به کسی دیگر است، این باور بر همهٔ روابط شما، از جمله رابطه با خودتان تأثیر میگذارد.
Anisa
«ما نه از آن چه برایمان رخ میدهد، بلکه از افکارمان در بارهٔ آن رخداد، آشفته میشویم.»
مرجان غایب دوست
وقتی با واقعیت بگومگو میکنم، شکست میخورم؛ البته فقط صد در صد اوقات.
Anisa
هیچ کس دیگری نمیتواند مسألهٔ تو باشد. دوست دارم بگویم هیچ کس نمیتواند مرا آزار دهد، این آزردن، کار خودم است. چه خوب!
Anisa
«ما نه از آن چه برایمان رخ میدهد، بلکه از افکارمان در بارهٔ آن رخداد، آشفته میشویم.»
دریا
اگر واقعاً میخواهید حقیقت را بدانید، اجازه دهید حقیقت، خودش را برای شما آشکار کند.
Anisa
من عاشق وضعیت موجود هستم، نه به این دلیل که شخصی معنوی هستم، بلکه به این دلیل که هر گاه با واقعیت بگومگو میکنم، آزار میبینم. به این دلیل میتوانیم بدانیم واقعیت درست همان گونه که هست، خوب است که هر گاه با آن بگومگو میکنیم، دچار تنش و درماندگی میشویم
zahra
«هیچ چیز بیرونیای نمیتواند ما را آشفته کند. ما فقط هنگامی رنج میبریم که میخواهیم وضعیت، غیر از آن چه که هست، باشد.»
دریا
هرچه خود و عواطفتان را شفافتر درک کنید، بیشتر عاشق وضعیت موجود میشوید.
دریا
من عاشق وضعیت موجود هستم، نه به این دلیل که شخصی معنوی هستم، بلکه به این دلیل که هر گاه با واقعیت بگومگو میکنم، آزار میبینم. به این دلیل میتوانیم بدانیم واقعیت درست همان گونه که هست، خوب است که هر گاه با آن بگومگو میکنیم، دچار تنش و درماندگی میشویم
zahra
شاید شما نیز مانند بسیاری اشخاص دیگر، در ابتدا احساس کنید کار هیچ تأثیری بر زندگی شما نداشته است، در حالی که تغییرهایی کردهاید که هنوز آنها را احساس نمیکنید. تأثیر کار میتواند بسیار ظریف و ژرف باش
minabanojan
ما در حال ورود به بُعدی هستیم که در اختیارمان است:
درون.
دریا
من فقط سه نوع کار را در جهان میتوانم ببینم: کار خودم، کار شما و کار خدا. خدا، برای من با «واقعیت» هممعناست. واقعیت به این دلیل خداست که حکمفرماست. من هر چه را که از اختیار من، شما و همهٔ اشخاص دیگر خارج است، کار خدا مینامم.
بیشتر فشار و تنش ما حاصل از این است که در فکر، بیرون از محدودهٔ کار خود به سر میبریم. وقتی فکر میکنم: «باید شغلی پیدا کنی، میخواهم خوشحال باشی، باید وقتشناس باشی یا باید بیشتر مراقب خودت باشی»، وارد محدودهٔ کار شما شدهام. وقتی نگران زلزله، سیل یا زمان مرگم هستم، وارد کار خدا شدهام. اگر در فکرم، وارد کار شما یا خدا شده باشم، جدایی را تجربه میکنم.
دریا
مادر و پدر، فرزندان، همسر و دوستانمان به فشار دادن همهٔ دکمههای ما ادامه میدهند تا آن که متوجه شویم چه نکتهای را در بارهٔ خودمان هنوز دوست نداریم بدانیم. آنها هر بار، راه آزادیمان را به ما نشان میدهند.
دریا
. گیجی و سر در گمی، تنها رنج موجود در این جهان است.
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
هضم یک چیز سختتر است: روش زندگی کردنت و این که چگونه خود را اسیر دیگران میکنی.
دریا
وقتی فکر میکنید کسی یا چیزی به غیر از خودتان نیاز به تغییر دارد، در ذهنتان از کار خود خارج شدهاید و البته در نتیجه، احساس جدایی، تنهایی و فشار میکنید.
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
رنج، حاصل از وابستگی به یک باور بسیار عمیق است. رنج حالت وابستگی کورکورانه به چیزیست که به گمان شما حقیقت دارد.
دریا
پایان جنگ با خودم و افکارم، پایان جنگ با هر کسیست. به همین سادگی.
دریا
هنگامی که شما سؤال «آیا حقیقت دارد؟» را میپرسید، شاید واقعاً نخواهید بدانید. امکان دارد به جای این که به درون ناشناختهها شیرجه بزنید، ترجیح میدهید با جملهٔ کنونیتان بمانید. سد کردن، یعنی فرایند را به سرعت طی کردن و پاسخ دادن با ذهن خودآگاه، پیش از این که آن بخش ملایمتر ذهن - همان که من آن را «دل» میخوانم - بتواند پاسخ دهد. اگر ترجیح دهید به آن چه فکر میکنید میدانید، بسنده کنید، پرسش مسدود شده است و نمیتواند درون شما جان بگیرد
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
در همین وضعیتی که اکنون هستی، شاد و آزاد باش. همین که این رفتار را آغاز کنیم، چنان دوستداشتنی میشویم که فرزندانمان جذب ما میشوند؛ باید بشوند. ذهن قصهگو، یعنی دستگاه نمایش داستان، تغییر کرده است و آن چه تو به جهان میتابانی، باید تغییر کند.
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
اکنون یک باور زیربنایی خودتان را بنویسید و چهار پرسش را در مورد آن بپرسید:
آیا این حقیقت دارد؟ آیا واقعاً مطمئن هستی که این حقیقت دارد؟
وقتی این فکر را داری، چه واکنشی نشان میدهی؟ (چه قدر از زندگی تو، بر این اساس است؟ وقتی این فکر را باور داری، چه میگویی و چه میکنی؟)
میتوانی دلیلی برای رها کردن این فکر پیدا کنی؟ (و خواهش میکنم تلاش نکن که آن را رها کنی.)
آیا میتوانی یک دلیل آرامشبخش برای نگه داشتن این فکر پیدا کنی؟
بدون این فکر چه کسی میشوی؟
باور زیربنایی را برگردان.
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
به طور معمول میتوانیم زیر قضاوتهایی که نوشتهایم، افکاری دیگر پیدا کنیم که سالهاست آنها را باور داشتهایم و به عنوان قضاوتهای بنیادیمان در بارهٔ زندگی، به کار میبریم. من این افکار را «باورهای زیربنایی» مینامم. باورهای زیربنایی، شکلهایی گستردهتر و کلیتر از داستانهای ما هستند. آن باورها مانند تعصباتی هستند که ناآگاهانه آنها را زندگی میکنیم.
کاربر ۹۴۲۶۰۷۳
ما به آدمها یا اشیا نمیچسبیم، به مفاهیم بررسینشدهای که باور داریم در این لحظه حقیقت دارند، میچسبیم.
دریا
اگر توجه کنید، خواهید دید هر روز دهها بار، این فکرها از سرتان میگذرند: «آدمها باید مهربانتر باشند»، «کودکان باید مؤدبتر باشند»، «همسایهها باید بیشتر به باغچه برسند»، «صف صندوق سوپرمارکت باید سریعتر حرکت کند»، «همسرم باید مرا تأیید کند»، «باید لاغرتر (یا زیباتر یا موفقتر) باشم». این افکار راههایی برای خواستن واقعیتی متفاوت از آن چه هست، میباشند. اگر فکر میکنید این حرف دلسردکننده است، حق با شماست. همهٔ فشاری که احساس میکنیم، در نتیجهٔ بگومگو با وضعیت موجود است.
دریا
افکارمان موجب رنج ما نمیشوند، دلبستگی ما به افکارمان برای ما رنج میآفریند.
دریا
وقتی به درون میروی، میتوانی آن چه را به راستی حقیقت دارد، ببینی. این که هیچ کس دیگر نمیتواند برای تو درد ایجاد کند قابل درک است؛ درد ایجاد کردن، کار خودت است.
دریا
طبیعت شما، حقیقت یا راستیست و وقتی با آن مخالفت میورزید، احساس بیگانگی با خود پیدا میکنید. فشار و تنش، هرگز به اندازهٔ آرامش، طبیعی به نظر نمیرسد.
دریا
وقتی پل به شما توهین میکند، چند بار آن صحنه را در ذهن خود تکرار میکنید؟ کدام یک بیمحبتتر هستید: پل که امروز یک بار به شما توهین کرد یا شما که این توهین را بارها و بارها در سر خود بازنواختید؟
دریا
نخست، خودمان باید رفتار درست را یاد بگیریم و این کار را باید از درون آغاز کنیم.
دریا
حجم
۲۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان