بریدههایی از کتاب خانه ای روی پل
۴٫۹
(۷۴)
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
میمی
در قلبم تا ابد با هم هستیم و تا ابد هم با هم خواهیم ماند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هیچکس ما را ندید.
جلوی چشمشان بودیمها.
اما انگار نامرئی بودیم.
Book
«چون دختره!»
آرول گفت: «خب که چی؟ ایندیرا گاندی هم زن بود ولی شد رهبر کشورمون.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
با اینکه خیلی چیزها را از دست دادهایم اما هنوز هم میتوانیم راهی رو به جلو پیدا کنیم.
Yuki
اما قول نداد حالت بهتر شود.
روزنه های دانش
«مگه زندگی اصلاً هیچوقت آسون بوده؟»
روزنه های دانش
برایم خیلی جالب است که اینهمه دعاهای مختلف وجود دارد و اینهمه آدم دعا میخوانند اما هنوز دنیا پر از بدبختی و ظلم است.
Moonlight
وقتی دیگر خشمم را فراموش کردم، انگار قلبم در سینهام جای بیشتری داشت.
Book
چون بهم اجازه نمیدادی دروغ بگویم.
چون معجزههایی کوچک نشانم میدادی.
چون همیشه در برابر سختیها میخندیدی.
کنار هم گروه خوبی بودیم.
و حالا تلاش میکنم، روکو. تلاش میکنم خندهات را همراه داشته باشم و رو به جلو حرکت کنم.
mahzooni
میخوای یه زندگی خوب و طولانی داشته باشی؟»
«بیشتر زندگی کنم که چی بشه؟»
«خب، میخوای زودتر بمیری که چی بشه؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«آره. اما وجود تو هم پُر از خیلی چیزهاست. پر از احساساتی که از بقیه پنهون میکنی و حرفهایی که به زبون نمیآری.»
f.nik
همیشه فکر میکردم این منم که دارم از تو مراقبت میکنم، اما دیگر فهمیدهام معمولاً تو بودی که ازم مراقبت میکردی.
تو بودی که بهم قدرت میدادی.
چون بهم اجازه نمیدادی دروغ بگویم.
چون معجزههایی کوچک نشانم میدادی.
چون همیشه در برابر سختیها میخندیدی.
کنار هم گروه خوبی بودیم.
و حالا تلاش میکنم، روکو. تلاش میکنم خندهات را همراه داشته باشم و رو به جلو حرکت کنم.
تلاش میکنم دوستت داشته باشم اما در امروز زندگی کنم، نه در دیروز.
رو به جلو رفتن، معنیاش ترک تو نیست. بالاخره این را درک کردم.
و فکر میکنم، اینکه چطوری زندگی کنی مهمتر است تا اینکه چقدر زندگی کنی. تمام خاطرات خوبی که با هم داشتیم و هر ذره از عشقی که بینمان بود هنوز میدرخشد. در قلبم تا ابد با هم هستیم و تا ابد هم با هم خواهیم ماند.
کتاب خوان معرکه
کُند بودن میتواند از سریع بودن بهتر باشد. انگار جادو میکردی، وقتی به زمان نیاز داشتیم میتوانستی لحظهای را آنقدر کش بدهی که بیپایان به نظر بیاید.
𝐑𝐎𝐒𝐄
ترجیح میدم کنار شما زندانی باشم تا اینکه تنهایی آزاد باشم
روزنه های دانش
با هم بودن ما یکی از چیزهای انگشتشماری بود که بهش ایمان داشتم.
بنگالیسم
به خودم قول دادم هیچوقت مثل آما نشوم. قول دادم هیچوقت بهخاطر هیچچیزی به کسی التماس نکنم.
yegisbook
«دوست ندارم راحت قید چیزی رو بزنم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«باید از اون مردهای زندهای که روی پل بودن بترسی، نه از این مُردهها.»
راست میگفت. زندهها خیلی خطرناکتر بودن
𝐑𝐎𝐒𝐄
گفتم: «باید یهکم استراحت کنیم.»
موتو گفت: «ولی دارودستهٔ کومار هنوز دارن کار میکنن.»
چشمهای آرول مسیر نگاهم را تعقیب کرد. «زندگی مسابقه نیست. بهاندازهٔ کافی جمع کردیم. میتونیم بریم.»
booklover
کمنور بود و دور؛ اما از دست نرفته بود.
روزنه های دانش
دیگر تو را ندارم
روزنه های دانش
آرول گفت: «به چیزهایی توجه کن که از دستشون ندادی
Yuki
اینکه چطوری زندگی کنی مهمتر است تا اینکه چقدر زندگی کنی.
Yuki
و یکجورهایی انگار میترسیدی خوشحال باشی،
روزنه های دانش
بهم گفته بود آکا، یعنی خواهر بزرگتر. با این حرفش نشان داد همهمان اعضای یک خانوادهایم.
melina
«تقصیر منه که روکو مرده.»
«اینکه نمیدونستی قراره چه اتفاقی بیفته تقصیر توئه؟ اگه اینجوری باشه، تقصیر ما هم هست. اگه وقتی گفتی از اون ضایعاتفروش میترسی، حرفت رو باور کرده بودم شاید هیچوقت مجبور نمیشدیم بریم توی اون قبرستون پر از پشه زندگی کنیم. اگه موتو تو رو از سلینا آنتی نترسونده بود، ممکن بود زودتر بیایم اینجا.»
نمیتوانست آرامم کند. ماهیتابه را کوبیدم روی سینک. «دلم میخواد برگرده پیشم!»
«بس کن!» آرول ماهیتابه را بهزور از دستم گرفت. «من هم دلم براش تنگ شده. موتو هم همینطور.»
«روکو خواهر شما نبود! خواهر من بود. خواهر من. حالا هم رفته و دیگه هیچکس رو ندارم.»
melina
اما بعضی چیزها هیچوقت عوض نمیشوند، روکو.
تو دیگر هرگز برنخواهی گشت.
melina
و یکجورهایی انگار میترسیدی
روزنه های دانش
به خالی بودن شکمهایمان عادت داشتم. اما آن شب وجودم هم از امید خالی شده بود.
روزنه های دانش
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان