بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد چهارم | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد چهارم

بریده‌هایی از کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد چهارم

۴٫۶
(۱۷)
قدری از سبزی‌های لزج را مستقیم روی پیراهن اسمیتز پاشیده بود. و اسمیتز هم با واکنشش حال لوک را بدتر کرد؛ وانمود کرد متوجه نشده است و مثل یک سیاستمدار با بچه‌ها چپ و راست دست داد.
☆...○●arty🎓☆
تری با حالی گرفته شانه‌ای بالا انداخت. «نمی‌دونم. من فقط کاری رو که می‌گن انجام می‌دم.» گاهی لوک دلش می‌خواست شانه‌های تری را بگیرد، تکانش دهد و فریاد بکشد: «خودت فکر کن! چشم‌هات رو باز کن! یه‌کم زندگی کن!»
☆...○●arty🎓☆
گفت: «نه ممنون. مامان همیشه می‌گفت ‘تو همه‌چیزخواری.’ بابا یه زمان به شوخی می‌گفت ‘هرچی که لی رو اول نخوره، لی می‌خوردش.’ من همچین آدمی نیستم.»
☆...○●arty🎓☆
«وقتی یه چیزی عادلانه نباشه، هر آدمی هم که یه‌ذره شعور داشته باشه باهاش می‌جنگه. درسته؟»
☆...○●arty🎓☆

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۲۹,۲۰۰
تومان