افراد شجاع همیشه کار درست رو انجام میدن؛ حتی وقتی که از انجامدادنش ترسیده باشن.
chocolate
گفتن حقیقت، شجاعت میخواد.
.Mohadd3.
افراد شجاع کار درست رو انجام میدن؛ حتی وقتی ترسیده باشن.
.Mohadd3.
عادلانه نبود که سولومون را بعد از خواندن دوسه بخش از دفتر خاطراتش قضاوت کند. مردم همیشه در دفتر خاطراتشان چیزهای عجیبی مینویسند.
.Mohadd3.
پلکهایش یک بار دیگر افتاد و این بار چشمهایش کاملاً بسته شدند.
ناگهان، صدای وحشتناک خرد شدن چیزی سکوت را شکست. درخت تاو را رها کرد و او روی زمین سرد و سفت ولو شد. سرش را تکان داد. بلند شد و برگشت؛ ادوارد را دید که با ترس در چشمان خاکستری رنگپریدهاش دارد به سمت او میدود.
ادوارد از آنطرف محوطه به سمت تاو دوید. شیرجه زد و بازوی تاو را گرفت و با یک حرکت سریع او را از روی زمین بلند کرد. بدون لحظهای وقفه و حتی بدون نیمنگاهی به چشمهای تاو، او را کشید و از درخت دور کرد.
ذهن تاو دیگر پریشان نبود، گرمایی هم حس نمیکرد، تلوتلو میخورد و سعی میکرد خودش را به ادوارد برساند. همینطور که میدوید، زمین ناهموار پاهای برهنهاش را درد میآورد. وقتی به ردیف درختها رسیدند، ادوارد ایستاد. بازوی تاو را رها کرد و نفسنفسزنان به درخت کاجی تکیه داد.
Black
از تو متشکرم جیسون! که دوستم داشتی و آنقدر به من ایمان داشتی که حتی خودم هم چارهای جز باور کردن خودم نداشتم.
.Mohadd3.
نگه داشتن یک راز به بدی دروغ گفتن است.
sara22