بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیکولا کوچولو و بادکنک | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیکولا کوچولو و بادکنک

بریده‌هایی از کتاب نیکولا کوچولو و بادکنک

۵٫۰
(۶)
امروز صبح، وقتی مامان آمد تا بیدارم کند، گفت: نیکولا زود بیدار شو، یک هدیهٔ نامنتظره برایت دارم! پرسیدم: ماشین کوچولو؟ واگن باری برای قطارم؟ مداد؟ توپ راگبی؟ مامان گفت: نه، پلیور. آن‌وقت، خیلی ناامید شدم، چون چیزهایی که می‌پوشیم هدیهٔ نامنتظره نمی‌شود، ولی چون نمی‌خواستم مامان را ناراحت کنم، چیزی نگفتم. بلند شدم، دست و صورتم را شستم و وقتی به اتاقم برگشتم، مامان پلیور را نشانم داد. پلیور آبی‌روشن بود و سه‌تا اردک زرد رویش داشت، یکی پایین بقیه. زدم زیر گریه. مامان پرسید: چطور است؟ گفتم: نمی‌پوشمش. همهٔ دوستانم در مدرسه مسخره‌ام می‌کنند! آن‌وقت، اوضاع بد شد! مامان بدجوری عصبانی شد و گفت که نمک‌نشناسم، چون او تمام مغازه‌ها را گشته است و کلی زحمت کشیده تا پلیور قشنگی مثل این را برایم پیدا کند، و این‌که این پلیور خیلی قشنگ است و من هیچی نمی‌دانم و هیچ‌وقت بدون دردسر لباس نمی‌پوشم. داد زدم: این پلیور مال بچه کوچولوهاست! مامان پرسید: کتک می‌خواهی؟
دیبا جون

حجم

۸۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۸۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان