بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۰۶ رأی
۴٫۰
(۱۰۰۶)
جوان، متعجب پرسید: «بزرگ‌ترین فریب دنیا دیگر چیست؟» «این‌که در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست می‌دهیم و تصور می‌کنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگ‌ترین فریب دنیاست.»
Ahmadreza Moraveji
کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج` می‌ترسد.» «به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است. «هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بی‌پایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت می‌خواهد و تلاش و هر لحظه آن می‌تواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
seyed
به کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج` می‌ترسد.» «به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
Mahtab Sep
تپه‌های شنی با وزش باد جابجا می‌شوند، ولی... صحرا همیشه صحرا باقی می‌ماند. این است... افسانه عشق.
michoki
پادشاه پیر گفته بود: «زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل می‌کنند که تو بتوانی به آرزویت برسی.»
Hooryar
«زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی.
📚میرزارضا📖
تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.
Amir
به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
hodsan
همیشه به یاد داشته باش که خواستن از دانستن جدا نیست پس باید بدانی که چه می‌خواهی.
plato
مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
plato
نمی‌خواهم تغییری در زندگی خود بدهم، نمی‌خواهم طبیعت خود را عوض کنم، چون سال‌هاست که من` به خودم `عادت کرده‌ام
AMiR
به کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج` می‌ترسد.» «به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
Melika_SA
«من زنده‌ام.» و ادامه داد: «وقتی چیزی می‌خورم، به هیچ‌چیز و به هیچ‌کس فکر نمی‌کنم، مگر به خوردن. وقتی هم حرکت می‌کنم و راه می‌روم، آن هم برای حرکت است و راه رفتن نه چیز دیگر، و این چنین است که خود را زنده` می‌بینم.
دانور🌱
«خدا صحرا را آفرید تا انسان از دیدن سایه نخل‌ها شاد شود.»
ثمین
می‌ترسم اگر به آرزوی خود برسم پس از آن، دلیلی برای ادامه زندگی نداشته باشم.
plato
«تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
کاربر ۴۹۶۱۳۷۴
باید تصمیم بگیرد، بین چیزهایی که به آن‌ها عادت کرده و چیزهایی که دوست دارد به دست بیاورد، یکی را انتخاب کند.
ali
«تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
کاربر ۴۶۴۶۳۰۳
تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.
بهروز
تپه‌های شنی با وزش باد جابجا می‌شوند، ولی... صحرا همیشه صحرا باقی می‌ماند. این است... افسانه عشق
" بامِ آسمون "
و چه مشکل بود، فکر نکردن... فکر نکردن به کسی که دوستش می‌داشتی یا به آن‌کس که دور مانده است.
mrym_ashena
همیشه در دنیا کسی در انتظار دیگری است،
کاربر ۷۸۲۹۸۴۱
وقتی‌که کسی یا چیزی را دوست داریم نیازی به درک علل آن نداریم، چون همه عینیات در درون خود انسان شکل می‌گیرد و به معنویات می‌رسد.
آرام
«صحرا را می‌بینی... که لبریز از زندگی است و آسمان پر از ستاره است، اگر جنگجویان را می‌بینی که می‌جنگند، همه و همه معرف یک چیزند، و آن این‌که پدیده‌ای خاص درصدد توجیه وضع عینی انسان است، انسانی که می‌اندیشد کی و چگونه از زندگی بهره گیرد، اگر حال را از دست بدهد بازنده است، ولی اگر در حال زندگی کند می‌فهمد که زندگی یک کاروان شادی است، یک جشن و پایکوبی است، یک سرور همیشگی است. «می‌فهمد که انسان تنها در لحظه` است که زندگی می‌کند و خود را زنده می‌بیند.»
seyed
«تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
it's rezaa
چه رؤیای وسوسه‌انگیزی است رؤیای سفر کردن...
plato
گفته اللّه را به یاد داشته باشم که هیچ‌کس از آینده مبهم وحشت نکند. هر انسانی قادر است به آنچه می‌خواهد و نیازمندش است برسد.
plato
آبگیر گفت: «برای نارسیس گریه می‌کنم. گفتند: «تعجبی ندارد، ما همه‌وقت، در تمامی جنگل‌ها به دنبال آن آفریده زیباروی بودیم ولی... فقط تو می‌توانستی، هر روز، در مقابل زیبایی او به سجده درآیی...» آبگیر پرسید: «نارسیس مگر زیبا هم بود؟» با تعجب جواب دادند: «چه کسی بهتر از تو خبر داشت؟ «بر ساحل تو خم می‌شد. «در آینه‌ات هر روز، نقش رخ خود می‌دید.» آبگیر لحظه‌ای خاموش شد، پس آن‌گاه گفت: «برای نارسیس گریه می‌کنم ولی هرگز زیبایی او را ندیدم. «برای نارسیس گریه می‌کنم چون هربار که بر ساحل من خم می‌شد، در آیینه چشمانش، زیبایی خود را می‌دیدم.» کیمیاگر گفت: «این است یک افسانه زیبا.»
فربد
خوشحالم که برای رسیدن به چنین روزی، بیست سال دیگر منتظر نشدم.
plato
«خدا صحرا را آفرید تا انسان از دیدن سایه نخل‌ها شاد شود.»
Kosar Sobhani

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
تومان