بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جاده | طاقچه
تصویر جلد کتاب جاده

بریده‌هایی از کتاب جاده

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۳ رأی
۳٫۲
(۱۳)
«می‌تونم یک سوال دیگه بپرسم؟» «بله البته که می‌تونی.» «اگه من مُردم تو چه‌کار می‌کنی؟» «اگه تو بمیری منم می‌خوام بمیرم.» «پس این‌جوری می‌تونی همراه من باشی؟» «آره. این‌جوری می‌تونم همراهت باشم.»
Sophie
اسرار دنیا را در گوش یکدیگر زمزمه می‌کردند. پایان
میم نون...!
«شجاعانه‌ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟» آب دهان خون‌آلودش را روی جاده تف کرد و گفت: «امروز صبح از خواب بیدار شدم.» «واقعاً؟» «نه. جدی نگیر. یالا باید بریم.»
میم نون...!
من فکر می‌کنم اول از همه باید به اندازهٔ کافی ترسیده باشی تا بتونی محتاط و مراقب باشی.»
کاربر ۴۶۱۰۷۳۵
«خودت گفتی اگه قول‌های کوچیک رو بشکنی قول‌های بزرگ‌تر رو هم خواهی شکست.» «می‌دونم. اما زیر قولم نمی‌زنم.»
Elaheh Dalirian
در میان نور خاکستری‌رنگ به بیرون گام برداشت، ایستاد و برای لحظه‌ای کوتاه واقعیت محض دنیا را به نظاره نشست. سرمای بی‌رحمی که در این کرهٔ خاکی جولان می‌داد، تاریکی کینه‌توز و جهانی پوچ در حرکت دوار بی‌هدفش. و جایی در میانهٔ هجوم خلاء و سیاهی دنیا، دو موجودِ در بند، چون روباه‌های به دام افتاده، در مخفی‌گاهشان بر خود می‌لرزیدند. دنیای فانی، روزگار فانی و چشم‌هایی فانی که باید با آن‌ها بر همه‌چیز تأسف خورد و گریست.
rezai milad
روزگاری در نهرهای کوهستان، ماهی‌های قزل‌آلا شنا می‌کردند. می‌شد لبهٔ سفیدرنگ باله‌هایشان را که به نرمی در میان امواج رود پیچ و تاب می‌خوردند بر سطح کهربایی جریان آب دید. اگر یکی از ماهی‌ها را در دست می‌گرفتی می‌توانستی بوی خزه را از آن استشمام کنی. براق و عضلانی و پر پیچ و تاب بودند. روی پشتشان طرح‌های مواجی دیده می‌شد که می‌گفتند نقشهٔ پیدایش جهان است. نقشه و هزارتوی چیزهایی که دیگر نمی‌شد به عقب برگرداند و دوباره از نو ساخت.
Sophie
وقتی همه‌مون بریم در نهایت هیچ‌کس این‌جا باقی نمی‌مونه، اما مطمئناً مرگ و روزگار مرگ هم سر میاد. اون‌جا تو جاده می‌ایسته و کاری برای انجام دادن نخواهد داشت، کسی هم نخواهد بود. به خودش می‌گه: مردم کجا رفته‌اند؟ این اتفاقیه که می‌افته. شکی درش نیست.»
Sophie
«مردم همیشه در حال آماده شدن برای فردا بودند. من به این‌کار اعتقادی نداشتم. اما فردا برای اون‌ها آماده نمی‌شد. حتی نمی‌دونست اون‌ها وجود دارند.»
کاربر ۴۶۱۰۷۳۵
روزگاری در نهرهای کوهستان، ماهی‌های قزل‌آلا شنا می‌کردند. می‌شد لبهٔ سفیدرنگ باله‌هایشان را که به نرمی در میان امواج رود پیچ و تاب می‌خوردند بر سطح کهربایی جریان آب دید. اگر یکی از ماهی‌ها را در دست می‌گرفتی می‌توانستی بوی خزه را از آن استشمام کنی. براق و عضلانی و پر پیچ و تاب بودند. روی پشتشان طرح‌های مواجی دیده می‌شد که می‌گفتند نقشهٔ پیدایش جهان است. نقشه و هزارتوی چیزهایی که دیگر نمی‌شد به عقب برگرداند و دوباره از نو ساخت. در اعماق کوهستان، جایی که همه‌چیز کهن‌تر از تاریخ بشریت می‌نمود می‌زیستند و اسرار دنیا را در گوش یکدیگر زمزمه می‌کردند.
Elaheh Dalirian
روزگاری در نهرهای کوهستان، ماهی‌های قزل‌آلا شنا می‌کردند. می‌شد لبهٔ سفیدرنگ باله‌هایشان را که به نرمی در میان امواج رود پیچ و تاب می‌خوردند بر سطح کهربایی جریان آب دید. اگر یکی از ماهی‌ها را در دست می‌گرفتی می‌توانستی بوی خزه را از آن استشمام کنی. براق و عضلانی و پر پیچ و تاب بودند. روی پشتشان طرح‌های مواجی دیده می‌شد که می‌گفتند نقشهٔ پیدایش جهان است. نقشه و هزارتوی چیزهایی که دیگر نمی‌شد به عقب برگرداند و دوباره از نو ساخت. در اعماق کوهستان، جایی که همه‌چیز کهن‌تر از تاریخ بشریت می‌نمود می‌زیستند و اسرار دنیا را در گوش یکدیگر زمزمه می‌کردند.
Elaheh Dalirian

حجم

۱۸۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۱۸۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان