رضا امیرخانی
درباره زندگی و بهترین کتابهای رضا امیرخانی
رضا امیرخانی نویسندهی جوان و خوشذوقی است که در دههی هفتاد شمسی، در حوزهی داستاننویسی ادبیات معاصر ایران ظهور کرد. او با انتشار رمان «ارمیا» خود را به مخاطبان داستان فارسی شناساند و با «منِ او»، موقعیت خود را به عنوان نویسندهای شاخص در عرصهی ادبیات داستانی تثبیت کرد.
امیرخانی، از جمله نویسندگان برجستهای است که شیوهی خاص نویسندگی و جذبهی روایت، زمینهی استقبال از آثارش را فراهم آورده و سبک منحصربهفرد او در نویسندگی، به انضمام صداقت کلامی که در تمامی آثارش به چشم میخورد، داستانهای او را از دیگر نویسندگان معاصر متمایز ساخته است.
آثار امیرخانی را میتوان آینهی تمامنمای تفکرات و بینش صاحب اثر دانست. او در اغلب داستانهایش وجوه مختلف روابط انسانی را در چارچوب اعتقادی خود به تصویر کشیده و در این راه -بهرغم وجود فراز و فرودهای متعدد- همواره یکی از موفقترینها بوده است. در ادامهی این مطلب به مرور زندگینامهی این نویسندهی توانا و بررسی برخی از آثار او میپردازیم.
بیوگرافی رضا امیرخانی
رضا امیرخانی در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ متولد شد. وی کودکی خود را در فضای پر از هیجان و التهاب انقلاب اسلامی گذراند و ازاینرو خاطرات رضا از این دوره علاوهبر بازی با دوستانش در محلهی بیستوپنج شهریور تهران (میدان هفت تیر فعلی)، به حمل اعلامیههای پدر در پوشش کیف کودکانهی خود خلاصه میشود.
امیرخانی که به گفتهی خودش دورهی دبستان را با «بحران اول شدن و بیست گرفتن در هرآنچه که میشد» سپری کرده بود، دورهی راهنمایی را در مرکز آموزش تیزهوش علامهی حلی تهران و در فضایی سرشار از تکثر و تنوع گذراند. در همین سالها بود که به عضویت گروهی سه نفره درآمد و در آن به سرپرستی یک مهندس تازهازجنگبرگشته، پروژهی طراحی و ساخت هواپیمای غدیر-24 را شروع کرد که در سال ۱۳۶۹ هـ.ش، در چهارمین جشنوارهی اختراعات و ابتکارت خوارزمی، عنوان نخست را کسب کرد. وی پس از کسب این موفقیت، در رشتهی مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد و بهموازات آن کار بر روی پروژهی هواپیمای دونفرهی غدیر-27 و اخذ مدرک خلبانی شخصی را نیز به سرانجام رساند. او زمانی موفق به دریافت گواهینامهی خلبانی شد که کمتر از بیست سال سن داشت و از اینرو جوانترین خلبان ایرانی لقب گرفت.
رضا امیرخانی در سال ۱۳۷۱ هـ.ش به عضویت هیأت مدیرهی مؤسسهی خصوصی هواپویان در آمد که هدف آن تبدیل صنعت هوایی به یک صنعت مردمی بود، اما با رد پروژهی غدیر-27 و اعطای امتیاز آن مناقصه به یک شرکت خارجی، سرخورده و به افسردگی دچار شد و این صنعت و تمام متعلقات آن را واگذاشت. او برای رهایی از دام افسردگی به دبیرستان علامه حلی بازگشت و با راهاندازی معاونت پژوهشی در آن موفق شد طی دو سال، تعدادی از شاگردان این مدرسه را تا مرحلهی کسب مقام در جشنوارههای خوارزمی راهبری کند.
رضا امیرخانی که بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۳۷۲ هـ.ش در هیأت تحریریهی «نشریهی روایت» -که مخصوص فارغالتحصیلان مدارس استعدادهای درخشان بود- فعالیت داشته و در چندین دوره از دوازده دورهی شب شعر انقلاب اسلامی علامه حلی نیز حضور یافته بود، در سال ۱۳۷۴ هـ.ش با انتشار نخستین رمان خود به نام «ارمیا» -که برخی آن را نقدی به دوران سازندگی میدانند- جایزهی بیست سال داستاننویسی دفاعِ مقدس را کسب کرد و در اولین جشنوارهی مهر و دومین جشنوارهی کتاب سال دفاع مقدس مورد تقدیر واقع شد. داستان «ارمیا» -که در حوزهی ادبیات مقاومت نگاشته شده است- در فضای جنگ ایران و عراق میگذرد و روایتگر سرگشتگی جوانی است که رفیقش را در جنگ از دست داده و بعد از پایان جنگ زندگی برایش سخت و دشوار شده است.
امیرخانی فعالیتهای فرهنگی خود را از سال ۱۳۷۵ هـ.ش به مدت یک سال با نوشتنِ داستان و مقاله در شمارههای میانی تا پایانی «ماهنامهی نیستان» ادامه داد و سپس در سال ۱۳۷۸ هـ.ش با انتشار مجموعه داستان «ناصر ارمنی» و رمان «منِ او» جایگاه خود را نزد مخاطبان داستان معاصر فارسی تثبیت کرد. او برای نگارش «منِ او» نزدیک به دو سال از عمرش را به مطالعهی آثاری دربارهی تهران قدیم اختصاص داد و ماحصل این تلاش بیقفه، به یکی از پرمخاطبترین رمانهای دههی ۸۰ ایران تبدیل شد.
رضا امیرخانی که در سال ۱۳۷۹ هـ.ش راهی آمریکا شد و چند سالی در آنجا اقامت داشت، در ۱۳۸۱ هـ.ش با راهاندازی سایت «لوح» –که از سایتهای پرمخاطب دوران خود بود- نوع دیگری از ارتباط با مخاطبان ادبیات فارسی را تجربه کرد و بعدها گزیدهی این یادداشتها را با نام «سرلوحهها» منشتر ساخت. او در ادامه با عضویت در هیأتمدیرهی شرکت «سوره پیام» از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۲ هـ.ش، و ریاست بر هیأتمدیرهی «انجمن قلم ایران» از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ هـ.ش به حوزهی اجرایی ادبیات وارد شد و سپس با برگزاری جشنوارهی «سلام بر نصرالله» همزمان با جنگ سیوسه روزه و فرستادنِ بزرگترین کاروان اهل فرهنگ ایرانی به لبنان تجربهی بهدستآمده در این عرصه را کامل کرد.
امیرخانی که در نیمهی نخست دههی ۸۰ از رماننویسی فاصله گرفته و داستان بلند «ازبه»، سفرنامهی «داستان سیستان» (وقایع سفر رهبر انقلاب در سال ۱۳۸۱ هـ.ش به استان سیستانوبلوچستان) و مقالهی بلند «نشت نشا» را نگاشته بود، در سال ۱۳۸۷ هـ.ش رمان «بیوتن» را منتشر ساخت که در جشنوارهی حبیب غنیپور جایزهی اول را به خود اختصاص داد و سال بعد در میان کاندیداهای جایزهی جلال ارشاد جای گرفت.
از رضا امیرخانی در ادامه، مقالهی بلند «نفحات نفت» در سال ۱۳۸۹ هـ.ش و سفرنامهی «جانستان کابلستان» (گزارش سفر به افغانستان) در سال ۱۳۹۰ هـ.ش چاپ شد و سپس در حالی که ۴ سال از انتشار آخرین رمانش میگذشت، در سال ۱۳۹۱ هـ.ش رمان «قیدار» را به مخاطبانی که حالا دیگر بیصبرانه منتظر آثار جدید نویسندهی محبوب خود بودند، عرضهکرد. امیرخانی در رمان قیدار روایتکنندۀ داستان مردی به همین نام است که میکوشد جوانمردی را احیا کرده، اما خود گمنام بماند.
یکی دیگر از رمانهایی که به قلم رضا امیرخانی منتشر شده است، رَهِش نام دارد. این کتاب که در سال ۱۳۹۶ هـ.ش توسط نشر افق به چاپ رسید، در سال ۱۳۹۷ هـ.ش جایزهی اثر برگزیدهی بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دورهی جایزه ادبی جلال آلاحمد و نیز بخش ادبیات سیوششمین کتاب سال جمهوری اسلامی را ازآن خود کرد. عنوان کتاب که به انتخاب نویسنده «رهش» ثبت شده است، هم به معنای رهیدن و هم عکس واژهی شهر است و نوع نگارش آن خبر از نوعی گسست دارد. این اثر یک رمان معمارانه است و هدف نویسنده در آن واکاوی مسائلی است که برای شهر و در بستر آن در حال وقوع است.
امیرخانی که پیشینهی آثار او نشان میدهد علاوهبر رماننویسی، دستی بر نگارش جستار و سفرنامه نیز دارد، خاطرات و تجارب خود از دو سفر به کرهی شمالی را -که در سفر اول حاصل گفتوگو با افراد مهمی از حزب خلق کره بوده است- در سال ۱۳۹۸ هـ.ش در کتابی با نام «نیمدانگ پیونگ یانگ» منتشر کرد.
آثار رضا امیرخانی -چنانکه پیش از این نیز گفته شد- از زبان خاصی بهره میگیرد و با اینکه مخاطب ممکن است در آنها با موضوعات و شخصیتپردازیهای مشابهی مواجه شود، اما برخورداری از لحن و بیان متمایز، هر اثر را از گرفتاری در ورطهی تکرار میرهاند. علاوهبر این، ویژگی دیگری که امیرخانی را از دیگر نویسندگان همدورهی خود جدا میکند استفاده از رسمالخطهای منحصربهفردی است که در تمامی آثارش به خوبی دیده میشود. او دلیل انتخاب این شیوه از نگارش و جدانویسی را اینطور عنوان میکند: «نزدیک به هفده سال است که به این شیوه مینویسم و تا به امروز هم به آن پایبند هستم... دلیل آن هم از یکسو به گسترش زبان فارسی مربوط میشود و از سوی دیگر به خطری که این زبان را تهدید میکند. این امر نگرانیهایی را در من ایجاد کرده و به همین دلیل دست به این سبک نوشتن زدهام. ما در حوزهی لغتسازی عملکرد خوبی نداشتهایم... شاید جدانویسی کمک کند ریشههای کلمهها را بهتر بشناسیم و در آنسو بتوانیم معادلهای بهتری را برای کلمههای بیگانه بسازیم. اما من فقط در حوزهی کتابهای خودم دست به این کار میزنم و شاید اگر مسئول یک روزنامه بودم دست به این کار نمیزدم».
امیرخانی که تاکنون بیش از ششصدهزار نسخه از کتابهایش به فروش رسیده و کماکان نیز در چاپ مجدد با استقبال مخاطبین مواجه میشود، واپسین سطر از زندگینامهی خودنگاشت خود را چنین به پایان میبرد: «و همهی این زیادیها را نوشتن و آن کمیها را ننوشتن... چه میارزد برای کسی که خوب میداند هنوز کاری نکرده است...».
روایتگری، ویژگی اصلی نوشتههای رضا امیرخانی
رضا امیرخانی روایت کردن را بلد است. گویی داستان را میداند، وضعیت را درک کرده، مخاطب را میشناسد و بعد در لحظهای تصمیم میگیرد تا تمامی این دانستهها و ادراک فردی را در قالب روایتی پیش روی مخاطب بگشاید. باوجوداینکه تمام آثارش در یک حد و اندازه نیستند و گاه حتی انتقادهایی هم به برخی از آنها وارد است اما در کل میتوان گفت که او در این امر موفق بوده است. او داستانها را جوری برای ما میگشاید که گویی این خود ما هستیم که پا در عالم روایت گذاشتهایم و داریم آن ماجرا را تجربه میکنیم. در داستانهای امیرخانی خواننده از روایت جدا نمیشود. این اتفاق در برخی از این تجربهها پررنگتر است و در برخی دیگر رنگوبوی نامحسوستری دارد.