من او
نویسنده: رضا امیرخانی
نشر افق
رضا امیرخانی را اگر داستاننویس و راوی ماجراها بدانیم بیراه نگفتهایم. او که در حوزههای دیگر نیز دستی بر آتش داشته و غیر از داستاننویسی آن وادیها را نیز تجربه کرده است، بیشتر این نامآشنایی خود را از داستاننویسی و رمانهایش کسب کرده. امری نهچندان اتفاقی که ماحصل ذوق و قریحه و همچنین پشتکار او در این میدان است. او که متولد اوایل دهه ۵۰ است ازجمله نویسندگان جوانی است که توانسته موفقیتهای خوبی در جذب مخاطب برای نوشتههایش کسب کند و نامش را در رده نویسندههایی جای دهد که مخاطبان در پی نام او به سراغ آثارش بروند و گاه حتی منتظر بنشینند تا زمان بگذرد و اثر بعدی از کوره چاپ بیرون آید.
رضا امیرخانی روایت کردن را بلد است. گویی داستان را میداند، وضعیت را درک کرده، مخاطب را میشناسد و بعد در لحظهای تصمیم میگیرد تا تمامی این دانستهها و ادراک فردی را در قالب روایتی پیش روی مخاطب بگشاید. باوجوداینکه تمام آثارش در یک حد و اندازه نیستند و گاه حتی انتقادهایی هم به برخی از آنها وارد است اما در کل میتوان گفت که او در این امر موفق بوده است. او داستانها را جوری برای ما میگشاید که گویی این خود ما هستیم که پا در عالم روایت گذاشتهایم و داریم آن ماجرا را تجربه میکنیم. در داستانهای امیرخانی خواننده از روایت جدا نمیشود. این اتفاق در برخی از این تجربهها پررنگتر است و در برخی دیگر رنگوبوی نامحسوستری دارد.
من او
نویسنده: رضا امیرخانی
نشر افق
من امیرخانی را با «منِ او» شناختم. بااینکه او پیشازاین دو کتاب دیگر به نامهای «ارمیا» و «ناصر ارمنی» داشت اما امیرخانی برای من از سومین کتابش شروع شد. داستانی که گرچه در ابتدا زمان و افراد برایم کمی گیجکننده بودند و تشخیص ماجرا سخت مینمود اما کمی که ماجراها پیش رفتند کمکم دستم آمد که با چه روندی روبرو هستم. کتابی که «در دومین جشنواره مهر موردتقدیر قرار گرفت و یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات و سه کتاب برگزیده سال ۷۹ بوده است».
«منِ او» چنان جذبه و کششی برای من داشت که پسازآن به سراغ دیگر آثار امیرخانی رفتم و دو کتاب اول و دوم او را خواندم و حالا که دیگر کتاب چهارم از چاپخانه بیرون آمده بود، «از به» را شروع کردم. امیرخانی نوعی خاص بودن در نوشتار و انتخاب نام کتابهایش دارد. شاید این ویژگی از آن دلایلی است که در وهله نخست او را در اذهان ماندگار میکند. او در نوشتهها نوعی نشانه از خود بهجای میگذارد. جوری که اگر نوشتار او را بشناسی بهمحض دیدن متنی بینشان از او خواهی دانست متعلق به اوست. گرچه انتقادهایی صریح به رسمالخطی که او به کار میگیرد وارد است و برخی این شیوه را اشتباهی فاحش در دنیای ادبیات فارسی میدانند اما همین امر توانسته نوعی شاخصه برای نویسندهای باشد که تواناییهای او در داستانپردازی و خلق روایت نیز انکارناپذیر است.
تا اینجای کار هنوز همان کتاب سوم برای من بهترین اثر بود تا اینکه «بیوتن» به بازار آمد. مدتی در انتظار انتشارش بودم، اخبار را دنبال میکردم و درست وقتیکه چاپ شد، توانستم پیش از پخش در کتابفروشیها و از یک مرکز پخش آن را تهیه کنم. او پیش از بیوتن دو اثر دیگر با عنوان «سفرنامه سیستان» و «نشت نشا» نیز نوشته بود که در اولی به شرح حواشی مسافرت رهبر انقلاب به استان سیستانوبلوچستان پرداخته و در دومی سراغ مسئله مهم مهاجرت نخبگان از ایران رفته بود. بیوتن اما رویکردی داستانی داشت. او خود درباره بیوتن گفته بود «وتین یعنی رگ گردن، وتن یعنی زدن رگ گردن. بیوتن را میشود بیوطن هم خواند، وطنی که تایش دیگر دستهای ندارد تا خودت را بهش بگیری بلکه باید با تمام وجود بغلش کنی».
این همان نوع نوشتار خاصی است که پیشتر هم از آن گفتم و البته که رسمالخط مخصوص را هم باید به آن اضافه کرد که در ابتدای آثارش ذکر میشود که این نوع نوشتار طبق نظر نویسنده صورت پذیرفته است. لغات و کلمات هم از همان چیزهایی هستند که امیرخانی آنها را واشکافی میکند. او چنان موضوعهای مختلف و لغاتی شبیه به هم اما متفاوت در نوشتار و یا معنا را به ریشه میرساند و چنان خطوربط داستانش را به آن عمق میکشاند که تو هر بار شگفتزده میشوی.
امیرخانی سپس «نفحات نفت» را در باب فرهنگ مدیریت نفتی و دولتی در ایران نوشت و پسازآن با رمانی تازه به عرصه ادبیاتی داستانی بازگشت. «جانستان کابلستان» با همان نشانههایی که از نویسنده سراغ داریم و این بار برآمده از سفری به افغانستان و درک تجربههایی متفاوت. پسازاین کتاب که برای من بهنوعی تکرار تجربه دلپذیر «منِ او» و «بیوتن» بود دو اثر دیگر نیز خلق کرد که گرچه تعریف و تمجیدهایی را در پی داشتند اما هیچکدام نتوانستند آن لذت پیشین را برای من بازبیافرینند. «قیدار» که تجربه یک مسابقه را نیز در کنار خواندن کتاب همراه کرده بودند و از علاقهمندان خواسته بودند تا خانهای را که در داستان بهتدریج جزییاتش بیان میشود، به تصویر بکشند، گرچه رگههایی از امیرخانیِ آن دو داستان پیشین با خود داشت اما متفاوت و کمرنگتر بود و خواندن «رهش» برای من چندان دلچسب نبود. هرچند که دست روی موضوعی گذاشته بود که موضوع روز بود اما اثری از آن اقتدار داستانی و آن کشش روایی در آن وجود نداشت و حتی گاه بیشتر خطابه مینمود تا داستان و روایت.
بخشی از کتاب صوتی نفحات نفت را بشنوید.
نفحات نفت رضا امیرخانی
گوینده: پیمان قریب پناه
نیمدانگ پیونگیانگ
نویسنده: رضا امیرخانی
نشر افق
در کنار همهی این کتابها پیشنهاد میکنیم خواندن کتاب «نیمدانگ پیونگیانگ» را هم از دست ندهید. در این کتاب رضا امیرخانی سفرنامهی خودش را به کره شمالی نوشته است.
با همه این اوصاف رضا امیرخانی نویسندهای است که خواندن آثارش از لذتهای دنیای من بوده است و از این بابت از او سپاسگزارم. کتابهایش را به بسیاری از دوستانم و کسانی که اهل کتاب خواندن هستند توصیه کرده و میکنم. این یادداشت بهانهای شد برای مرور آن لحظات خوش و ناب کتابخوانی من و توصیه دوباره آثاری که آن دقایق را برایم آفریدهاند. دلم میخواهد آخر نوشتهام این را هم بگویم که مشتاقانه منتظرم تا امیرخانی داستان دیگری به قوت همان سه اثری که مرا تا انتهای آن لذت بیکران برده بودند، بیافریند. منتظرم تا بار دیگر آن اشتیاق ناشی از خواندن یک اثر داستانی در کنار دریافتن مفاهیمی متفاوت را تجربه کنم.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه