الیو ویتورینی
درباره الیو ویتورینی
اِلیو ویتورینی (Elio Vittorini) در سال ۱۹۰۸ در سیراکوز به دنیا آمد. او دوران جوانی را در ایستگاههای کوچک قطار در سیسیل، آنجا که پدرش بهعنوان کارگر راهآهن در رفت وآمد بود، سپری کرد. دورهٔ ابتدایی و ۳ سال هنرستان حرفهای را در سیسیل گذراند و سرانجام بهدنبال «گریز»هایی که از ابتدای کودکی از جزیره داشت، در ۱۹۲۷ با عنوان دستیار کارگاه راهسازی در ونیز، برای همیشه سیسیل را ترک کرد. او در سال ۱۹۳۰ با استقرار در فلورانس، همکار گروه ادبی «سولاریا» شد و نخستین داستانهای کوتاهش در مجله آن گروه به چاپ رسید.
این نویسنده سالهای اولیهٔ اقامت در فلورانس را در آتلیهٔ نقاشی عمویش به سر برد و برای امرارمعاش فرمهای چاپی روزنامه «ناتسیونه» را تصحیح میکرد. یک حروفچین قدیمی که بعدها دوست او شد، او را تشویق به آموختن زبان انگلیسی کرد. وقتی بر اثر مسمومیت ناشی از سرب مجبور به ترک چاپخانه شد، چنان به زبان انگلیسی تسلط یافته بود که توانست از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۱ از طریق ترجمه امرارمعاش کند. مجلهٔ «سولاریا» از ۱۹۳۳ چاپ رمان «میخک سرخ» او را بهصورت پاورقی آغاز کرد، اما با چاپ قسمت سوم رمان، مجله توقیف و قسمتهای بعدی پاورقی نیز با سانسور روبهرو شد.
ویتورینی نقش «فاشیسم» را برانگیختن شور و هیجانات بیجا در نسل جوان میدانست. این تلقی به مذاق صاحبان قدرت خوش نیامد، اما ویتورینی که از میزان تنشهای بینالمللی آگاه بود، کوشید نظریات خود را لابهلای صفحات روزنامهای فاشیست در فلورانس بگنجاند و تا آنجا پیش رفت که در مقالهای به نفع جمهوریخواهان اسپانیا و علیه «فرانکو» موضعگیری کرد و اسباب اخراج خود را از صفوف سازمانهای فاشیستی فراهم آورد. جنگ داخلی اسپانیا نقش تعیینکنندهای در بلوغ آرمانهای اجتماعی او داشت. در چنین فضا و موقعیتی بود که او نوشتن کتاب «گفتوگو در سیسیل» را آغاز کرد.
فعالیتهای فرهنگی، ادبی، سیاسی و اجتماعی ویتورینی بارها و سالها به شکلهای گوناگون ادامه یافت. برخی دیگر از آثار مکتوب او عبارتند از: کتاب «مردان و نه» (دربارهٔ پارتیزانهای میلان) و رمان «زنان مسّینا».