دانلود و خرید کتاب صوتی سوراخهای جعبه
معرفی کتاب صوتی سوراخهای جعبه
کتاب صوتی سوراخهای جعبه، داستانی دربارهی خرید عجیب آندریا است. خریدن یک جعبه پر از سوراخ. آندریا به خاطر جعبهای که خریده خیلی خوشحال است اما اتفاق عجیب و غریبی میافتد! کارمن گیل، نویسنده معروف کتابهای کودکان و نوجوانان داستان سوراخهای جعبه را نوشته و یاسین محمدنیا آن را به فارسی ترجمه کرده است. این اثر محصول انتشارات آوا رسا است.
دربارهی کتاب صوتی سوراخهای جعبه
آندریا یک خرید عجیب و غریب کرده است. او جعبهای از آقای گوردون خریده است که پر از سوراخ است. او سوراخهای جعبه را خیلی دوست دارد اما وقتی به خانه میرسد با واکنش عجیب و ناراحت کنندهی مادرش رو به رو میشود. مادرش به او میگوید که سوراخهای جعبه اصلا ارزشی ندارند. آندریا هم ناراحت میشود و به اتاقش میرود. خب اصلا فکرش را هم نمیکند که چه اتفاق عجیب و غریبی در انتظارش است. اگر به شما بگویم هم باورتان نمیشود. یک صدای تیز و عصبانی میاید. شما حدس میزنید صدای چه موجودی باشد؟
کتاب صوتی سوراخهای جعبه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب صوتی سوراخهای جعبه برای کودکان پیش دبستانی و کودکانی که به مدرسه میروند، جذاب و شنیدنی است.
دربارهی کارمن گیل
خانم کارمن گیل یکی از معروفترین نویسندگان اسپانیایی است که بیش از صد کتاب از آثارش چاپ شدهاند. او که حالا پنجاه و هفت سال دارد، در ۲۹ سپتامبر ۱۹۶۲ به دنیا آمده. داستانهای او به زبانهای مختلف انگلیسی، فرانسوی، چینی، ایتالیایی و کرهای ترجمه شدهاند. کارمن گیل برای نوشتههایش جوایز بسیاری را هم از آن خود کرده است.
جملاتی از کتاب صوتی سوراخهای جعبه
آندریا خوشحال بود و در حالی که لبخند می زد به خانه رسید و جعبهی سوراخی که از آقای گوردون خریده بود را با شوق و ذوق به مادرش نشون داد.
اما مادرش با دیدن جعبه ای که در دست آندریا بود اصلا خوشحال نشد. مادر گفت که سوراخها هیچ ارزشی ندارند! آن جعبه خالی است و چیزی تویش نیست.
آندریا گفت نه! آن جعبه خالی نیست.
آندریا فکر می کرد سوراخ هایی که داخل جعبه بودند واقعی هستند.
دخترک از حرف های مادرش ناراحت شد، به سمت اتاقش دوید و در را بست.
روی تخت نشست و خیلی محکم جعبه را بغل کرد.
خیلی آرام بازش کرد و از دیدن سوراخهای توی جعبه خیلی خوشحال شد.
آندریا یک سوراخ را از جعبه بیرون آورد و با دقت بهش نگاه کرد. درست شبیه یک بادام زمینی بود.
ناگهان صدای خیلی نازک و عصبانی شنید.
زیر پاهایش را که نگاه کرد، یک موش عصبانی را دید که کنار یکی از پایه های تخت ایستاده بود...
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد