دانلود و خرید کتاب صوتی مسخ
معرفی کتاب صوتی مسخ
کتاب صوتی «مسخ» نوشتهٔ فرانتس کافکا با ترجمهٔ صادق هدایت و گویندگی هوتن شاطریپور در کتاب نشر نیکا منتشر شده است. مسخ داستان فردی به نام گرهگوار که یک روز صبح از خواب برمیخیزد و متوجه میشود که به سوسکی بزرگ و قهوهای تبدیل شده است.
درباره کتاب مسخ
مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود. کافکا، در مسخ بهخوبی توانسته است همان بیگانگیای را به تصویر بکشد که خودش در فضای خانوادهاش احساس میکرد و همان ترس و احساس گناهی را بیان کند که در برابر پدرش ظاهر میشد. این داستان به سبکی نمادین وضعیت انسان را در شرایطی که به روزمرگی و زندگی یکنواخت دچار میشود به تصویر میکشد. هدف کافکا از نوشتن این داستان، بیان ناتوانی انسان در مقابله با تغییرات محیطی و مشکلات اجتماعی و روانی حاکم بر جامعه است. کافکا این مشکلات لاینحل را در ماجرای این کتاب که در خانوادهٔ گرهگوار میگذرد، نشان میدهد.
ولادیمیر ناباکوف دربارهٔ کتاب مسخ کافکا چنین نوشته است: اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه بداند به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوستهاست.
کتاب مسخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای نمادین و آثار ادبی مهم جهان پیشنهاد میشود.
درباره فرانتس کافکا
فرانتس کافکا زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در سده ۲۰ میلادی است. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. مسخ مهمترین اثر اوست و رمان محاکمه و رمان قصر که ناتمام مانده است از دیگر آثار کافکا هستند. او در نوشتههایش اتفاقات پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع گرایانه توصیف میکند و همین سبک خاص او است که به نام کافکایی میشناسیم.
فرانتس کافکا در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بر اثر بیماری سل، درگذشت.
درباره صادق هدایت
صادق هدایت در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ متولد شد. او نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. صادق هدایت را همراه محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و نیز، روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ بوف کور او را مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. هرچند آوازه هدایت در داستاننویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند زند وهومن یسن را بازنویسی کرده او همچنین آثار نویسندگانی مانندِ آنتون چخوف، فرانتس کافکا، آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کردهاست. شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسلهای بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک بهنوعی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده و دربارهاش سخن گفتهاند.
از دیگر آثار صادق هدایت میتوان به زنده به گور، سگ ولگرد، نیرنگستان، سایه روشن و فواید گیاهخواری اشاره کرد.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب مسخ
در همان موقع که این افکار را بهسرعت در مغزش زیرورو میکرد بیآنکه تصمیم بگیرد از رختخواب بلند بشود، شنید که در پهلوی بسترش را میکوبند و در همان دم ساعت زنگ سهربع را زد. مادرش او را صدا میکرد: «گرهگوار، ساعت هفتوربع کم است؛ آیا خیال نداری به ترن برسی!؟» طنین صدایش گوارا بود! گرهگوار از آهنگ جواب خودش بهلرزه افتاد. در اینکه صدایش شناخته میشد شکی دربین نبود. او بود که حرف میزد؛ اما یکجور زقزق دردناکی که ممکن نبود از آن جلوگیری کند و بهنظر میآمد که از ته وجودش بیرون میآمد و در صدایش داخل میشد و کلمات صوت حقیقی خود را نداشتند؛ مگر در لحظه اول و سپس صوت، مغشوش میشد بهطوریکه آدم از خودش میپرسید آیا درست شنیده است یا نه. گرهگوار خیال داشت جواب مفصلی بدهد؛ اما با این شرایط به همین اکتفا کرد که بگوید: «بله، بله، مادرجان متشکرم بلند میشوم.» بیشک حایلبودن در نمیگذاشت به تغییری که در صدای گرهگوار حاصل شده بود پیببرند؛ زیرا توضیح او مادر را متقاعد کرد و مادرش درحالیکه پاپوش را به زمین میکشید دور شد. اما این گفتگوی مختصر سایر اعضای خانواده را متوجه کرد که گرهگوار برخلاف انتظار هنوز در رختخواب است. پدر نیز آهسته با مشت به کوفتن در پهلویی شروع کرد و فریاد زد: «گرهگوار! چته؟» و لحظهای بعد با لحن آمرانه و باوقار گفت: «گرهگوار! گرهگوار!» از در دیگر پهلوی اتاق، خواهرش بهآرامی مینالید که: «گرهگوار! آیا ناخوشی؟ چیزی لازم داری؟» گرهگوار سعی کرد که کلمات را دقیق تلفظ بکند و تا میتواند لغات را از هم مجزا بنماید تا صدایش طبیعی بشود. به هردوطرف جواب داد: «حاضرم.» پدر رفت که چاشت بخورد؛ ولی خواهر هنوز پچپچ میکرد: «گرهگوار، خواهش میکنم که در را باز بکنی.» گرهگوار اعتنایی به این پیشنهاد نکرد. برعکس خوشحال بود که عادت دربستن از تو را مثل اتاق مهمانخانه حفظ کرده بود.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد