نظرات درباره کتاب صوتی مجرد بودن و مزیت‌های دور از انتظار آن و نقد و بررسی شنوندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب صوتی مجرد بودن و مزیت‌های دور از انتظار آن

نظرات کاربران درباره کتاب صوتی مجرد بودن و مزیت‌های دور از انتظار آن

۲٫۶
(۱۴)
MOHAMMAD MAHDI
سلام وقت عزیزان به خیر عرض ادب و احترام دارم و اینکه ؛ لطفا اگر افتخار دادید و نظر بنده رو خوندید تا آخرش و با دقت بخونید ، اگر نه هم که سلامت باشید. شاید این کتاب ، کتاب بدی نباشه اما مجرد بودن و مجرد ماندن قطعاً کار خیلی جالبی نیست و سعی در مجرد نماندن خیلی بهتر هست. این کتاب من رو به شدت به یاد داستانِ جالبِ جیمی کلارسونِ کلانتر و آلبرت رودیِ جنایتکار می اندازه !؟! چطور ؟ داستانش رو براتون می نویسم ، لطفاً بخونید ، خالی از لطف نیست ، نکات ارزنده ای داره که زاویه ی نگاه متفاوتی رو بهتون هدیه میده. در اون دورانی که یک سری از جوامع انسانی با دوئل کردن خرده حساب هاشون رو با همدیگه تسویه حساب میکردن ، و تمام فهم و درک و دستاوردشون از تمدن و فرهنگ در هم نوع کشی بر اساس خود خواهی و غرور و ... خلاصه میشد ، جنایتکاری به نام آلبرت رودی بود که به خاطر قتل های بی شماری که انجام داده بود ، دوئل های زیادی که کرده بود و جنایت های بی شماری که مرتکب شده بود ، تحت تعقیب قانون بود و قانون برای هر کلانتری که بتونه مرده یا زنده ی آلبرت رو تحویل بده جایزه ی بزرگ و چشمگیری گذاشته بود. دست بر قضا و از اونجایی که آلبرت تحت تعقیب و در حال گریز از قانون بود به شهر کوچک و کم ترددی در نزدیکی تگزاس (منطقه ی در حال حاضر متروکه ی پتزویل واقع در شهر فورت بند ، که البته در حال حاضر نام و نشانی از آن منطقه و شهر باقی نمانده ، اما در تاریخ این کشور به ثبت رسیده) فرار کرد تا اونقدر به صورت ناشناس اونجا بمونه تا بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد دوباره به زندگی معمولی خودش برگرده ، اما از بد حادثه توی اون شهر کوچک کلانتری به نام جیمی کلارسون بود که خیلی هوشیار و پیگیر بود و از اونجایی که زیاد به تگزاس رفت و آمد میکرد اعلامیه های فراری بودن آلبرت رو روی در و دیوار شهر زیاد دیده بود و قیافه اش رو به خاطر سپرده بود و بدش نمی اومد که بتونه آلبرت رو دستگیر کنه و اون جایزه ی ارزشمند رو دریافت کنه. یه روز از همون روزها ، کلارسون در اندیشه ی شکار آلبرت و آلبرت در اندیشه ی گریز از قانون ، توی اون شهر کوچک و به صورت کاملا اتفاقی با همدیگه به نوعی روبرو شدند ، اما درست در لحظه ای که کلارسون باید شهامت به خرج می داد و اسلحه اش رو بیرون می کشید و آلبرت رو تهدید و دستگیر می کرد ، ناگهان یاد هشدارهایی افتاد که در رابطه با خطرناک بودن آلبرت داده شده بود و اینکه آلبرت در کشیدن اسلحه و کشتن اون بسیار سریع تر بود و این تعقیب و گریز و طمع برای دریافت جایزه ی بزرگ می تونست به قیمت جون کلارسون تموم بشه و همچنین افکاری از این دست سبب شد که کلارسون فقط یه گرد و خاک الکی و یه درگیری دروغین و ساختگی به پا کنه و آلبرت رو از اون شهر کوچک فراری بده تا مبادا وجهه ی خودش رو با وجود آلبرت در حوزه ی استحفاضی خودش به خطر بیندازه و انگ کلانتر بی عرضه رو بهش بچسبونن. از طرفی بعد از گریختن آلبرت و شلیک گلوله هایی که توی درگیری بینشون رد و بدل شده بود و خطر مرگی که از بغل گوش جفتشون و تعدادی از مردم بی گناه شهر گذشته بود ، کلارسون با خودش خلوت کرده بود و به دو موضوع فکر می کرد ؛ موضوع اول ؛ جایزه و افتخاراتی بود که با دستگیری و تحویل دادن آلبرت بهش تعلق میگرفت و مزایای خیلی زیادی براش داشت قطعاً در جایگاه اجتماعی و اعتبار شهروندیش تاثیرات بزرگی داشت. موضوع دوم ؛ رضایتمندی از زنده ماندنش در مقابل اون هفتیر کش افسانه ای بود که کمتر کسی از سرعت دست و شلیک گلوله هاش جان سالم به در برده بود و اگر چه فکر کردن به موضوع اول و مزایای اون به قدری تلخ بود که احساسات کلارسون رو جریحه دار و کامش رو زهر می کرد ، اما تفکر به موضوع دوم و حلاوت زنده بودن بعد از یه درگیری سخت و طاقت فرسا در مقابل یه قاتل فراری و در عین حال هفتیر کش بی نظیر ، اونقدر در مقابل دیدگانش شیرین و رضایت بخش بود که قادر بود عدم رضایتمندی از موضوع اول و عدم عملکرد صحیحش رو پوشش بده و البته اینم بگم ، خود کلارسون هم آدمه کوچک و کمی نبود که تونست از شلیک گلوله های یه هفتیر کش افسانه ای جان سالم به در ببره ، اما در عین حال کلارسون در خلوت خودش مادام برای توجیه ترس های خودش و عدم توانایی برای دستگیری آلبرت به خودش نهیب می زد که اتفاقاً خوب شد که فراریش دادم ، چون معلوم نبود که بعداً دوباره از چنگ قانون فرار نکنه و نیاد از من انتقام بگیره ، اتفاقاً خوب شد که فراریش دادم ، چون اصلا معلوم نبود که اگر درگیری بیشتر طول می کشید ، چند نفر آدم ِ بی گناهِ دیگه رو هم به کشتن می داد ، اتفاقاً خوب شد که فراریش دادم و ... و قصه ها و خیال بافی هایی از این دست که کلارسون در توهمات خودش می بافتو می بافتو می بافت و ترس ناشی از رو در رویی واقعی خودش با اون جنایتکار و عدم توانایی در دستگیری آلبرت رو توجیح می کرد و به خودش دلداری می داد. آخه که چقدر یه جاهایی از این قصه و نه همه ی ماجرا به نوعی خیلی شبیه به قصه ی خیلی از ماها و مجرد بودن های ماهاست. چطور ؟؟؟ اتفاقاً خوب شد که ازدواج نکردم ، چون معلوم نبود که چندتا سکه مهر می کردم و با توجه به شرایط فعلی و سکه ی به این گرونی چی می خواست بشه ؟ اتفاقاً خوب شد ازدواج نکردم ، چون اصلاً معلوم نبود که طرف مقابلم اهل زندگی از آب در می اومد یا نه و اگر کار به طلاق می کشید آبرو حیثیتمون تو فامیل می رفت و ما میموندیم و توابع دردناک بعدش ! اتفاقاً خوب شد ازدواج نکردم واِلاّ الان یه آقا بالا سر همیشه طلبکار از خود راضی برای خودم تراشیده بودم که هیچ وقت از شر فرمایشاتش خلاصی نداشتم و هر روز می خواست مغزمو بخوره. اتفاقاً خوب شد ازدواج نکردم چون معلوم نبود که آدم حسابی از آب دربیاد و می تونستم باهاش جلوی خانواده و دوستام شان خودمو حفظ کنم ! و خیال بافی ها و پیش داوری های خسته کننده و مشمئز کننده ای از این دست ، بدون در نظر گرفتن این مهم که اقدام به ازدواج و رد شد از سرزمین مجردی و ورود به سرزمین زیبای تاهل و تعهد ، شرایط و ملزوماتش ، چه به لحاظ معنوی و مادی و چه از لحاظ اخلاقی و سبک زندگی ، زمین تا آسمون با روزگاران مجردی فرق میکنه و اکثراً به این خاطر هست که خیلی ها ترجیح میدن مجرد بمونن که زیر بار پذیرش تفاوت این دو دوران (حدِ فاصلِ بین دوران مجردی و دوران متاهلی نرن). طرف انتطار داره بعد از ازدواج هم ، همچنان تا لنگ ظهر بخوابه و هیچکدوم از دورهمی های دوران مجردی رو از دست نده و تمام کارهایی رو که در دوران مجردی انجام می داد رو در دوران متاهلی هم با همون کیفیت و فراق بال انجام بده و هیچ کس هم جرات تلخ کردن اوقات میمون و مبارکش رو نداشته باشه و هیچکس هم بهش نگه بالای چشمت ابروئه که مبادا به تریژِ قبای آقا یا خانم بر نخوره خدایی نکرده. غافل از اینکه مسئولیت یک زندگی بر دوشش هست و تعهدی که اون رو وادار به انجام کارهایی می کنه که تا به حال نکرده بود و به خاطر همین مسئله هست که نباید سن ازدواج زیاد بالا بره ، چون هرچقدر سن ازدواج بالاتر بره دل بستگی و وابستگی به دوران مجردی بیشتر میشه و دل کندن از اون و وارد دنیای جدید و دوران متفاوتی از زندگی شدن برای هر دو طرف ، چه آقا و چه خانم سخت تر میشه و اونجاست که بهانه ها و توقعات اضافی سر به شورش و هرج و مرج بر میدارن و به قول قدیمیا ؛ چرا دُمِ خر درازه ؟ چرا در گنجه بازه ؟ چرا بابات با ما نمیسازه ؟ و چون چرا های پوچ و بی ارزشی از این دست در قبل و بعد از ازدواج های نا بهنگام که باعث میشن یا طرف قید ازدواج کردن رو کلاً بزنه یا قید خانواده ای رو که فکر میکنه به غلط تشکیل شده رو بزنه و این میشه که می بینیم و شاهدش هستیم که کار جامعه مون به اینجا کشیده و این خیلی دردناک و رنج آور هست. اینهمه عدم تعهد و عدم رعایت اخلاقیات و عدم مسئولیت پذیری و غیره و فلان. اما دوستان عزیزم مجرد بودن و مجرد ماندن اگر چه به نوعی و به قول کلارسون حکم زنده بودن و زنده ماندن رو داره و براش هزاران هزار مزیت می شه تراشید و نوشت و کتاب کرد به انتشار رسوند ، ولی ، یادمون نره که ازدواج با همه ی نواقص و معایبش ، از مجرد بودن و مجرد ماندن با همه ی مزایای بی شمارش بهتره و در صورتی شیرین تر از مجرد ماندن تا پایان عمر میشه و در رده ی ازدواج های موفق قرار میگیره ، که بگردیم کسی رو پیدا کنیم که زبان دلمون رو بفهمه ، نه اینکه زبان سرمون رو هم نفهمه ، حرف حساب سرش بشه و اهل زندگی باشه ، نه دنبال ظواهر و حرف مردم و غیره و فلان. درک بالایی داشته باشه حتی اگر مدرک بالایی نداشت ، شخصیت داشته باشه به جای غرور بی جا و خود خواهی و عدم تعهد و ... و در اون صورت و اگر چنین شخصی رو پیدا کنیم و باهاش ازدواج کنیم ، جزو خوشبخت ترین آدمهای روی زمین خواهیم بود و بهترین ازدواج ها رو انجام دادیم و در غیر اینصورت هست که انتخاب بین ازدواج و مجرد ماندن به نوعی سخت میشه و خیلی ها ترجیح میدن تشکیل خانواده ندن ، تا اینکه بعد از گذشت چند ماه یا خانواده شون از هم بپاشه ، یا خدایی نکرده مشکلاتی به وجود بیاد که مدیریت کردنشون از حد توان طرفین فراتر باشه و از اونجایی که سرشت بشر طوری هست که شرایط ومسائلی رو که قادر به کنترل و مدیریت و حل کردنشون نیست رو میزنه زیرشون و صورت مسئله رو پاک میکنه ، کار به طلاق میکشه و اگر این وسط بچه ای هم باشه متاسفانه قربانی حادثه خواهد شد. یه آدم حسابی پیدا کن که حرف حساب سرش بشه و رو حرفاش بشه حساب کرد ، آقا و خانمش هم فرقی نداره آدم ناحسابی ، حرف حساب سرش نمیشه ، آقا و خانم هم نداره ، چون ازدواج یه رکن کاملاً دو طرفه ای هست که خوشبختی و آرامش و زندگی خوب ، حق مسلم هر دو طرف هست. ازدواج رو جدی بگیریم نه سخت ، خونه و ماشین و پول رو هر کسی میتونه بدست بیاره ، اما این شخصیت و شان و شعور هست که خیلی ها ندارن و حتی توی فکر به دست آوردنش هم نیستن و از اون بدتر ، که خودشون رو انسان کامل و بی عیب و نقصی هم می بینن که اصلا نیازی به تغییر سبک زندگیشون ندارن ، خیلی باید مراقب باشیم که گول ظواهر آدمها رو نخوریم و بدونیم که این آقا یا خانمی رو که داریم وارد زندگیمون می کنیم فراد پدر یا مادر بچه هامون قراره بشه و ... و اینکه یک عمر قراره باهاش زندگی کنیم. عاقل آن است که اندیشه کند پایان را و به قول سعدی شیرین سخن ؛ نوبهار است بر آن کوش که خوش دل باشی که بسی گُل بدمد باز ، چو در گِل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی پرگویی کردم و معذرت میخوام ازتون و ممنونم که نظر بنده رو خوندید 🙏🙏🙏🪷🌹🌺🌺🌺🌹🪷🙏🙏🙏 خوشبخت و شاد باشید. بهترین ها رو براتون آرزومندم.
MOHAMMAD MAHDI
متشکرم 🙏🪷🙏
Mr
معلومه که آدم اهل مطالعه ای هستید.. احسنت به شما...
مریم طباطبایی
سلام آیا شنیدن این کتاب باعث تشویق مجردها برای مجرد ماندن و ایجاد تمایل در متاهل‌ها به مجرد شدن رو در پی نداره؟!🤔
samaei
دقیقا
tdust
کتاب تقریبا بصورت خلاصه به مزیت‌های مجردی اشاره می‌کنه و ارزش شنیده شدن از طرف مجردها روداره
کتاب خوب رو خوب بخونیم
من خلاصه کتاب و توضیحات رو دیدم داره مزیت تنها بودن رو میگه ولی ای کاش هم مزیت مجردی و هم مزیت ازدواج و شریک زندگی داشتن رو میگفت تا خود مخاطب انتخاب کنه و پایان کتاب قضاوت و انتخاب با مخاطب باشه به نظرم بیشتر داره به خوبی های مجرد زندگی کردن میپردازه و انگاری غیر مستقیم داره بهت میگه ازدواج نکنی راحت تری و اینو دوست نداشتم...... مجرد بودن تا یه سنی خوبه اما واسه همیشه نه
z.s.j
مجرد بودن مطمئنا آزادی های داره که متاهلی نداره همون طور که کسی که بچه داره فراغ بال مثل کسی که بچه نداره نمیتونه داشته باشه اما اصل اینه که ما انسانیم و ارزش انسان توی تکامله نه توی راحت طلبی درسته که انتخاب بد از تجرد بهتره اما چرا خوب انتخاب نکنیم
کاربر 7474445
این کتاب برای کسانی خوب است که تصمیم یا اجبارشان به هر دلیلی مجرد بودن است و با این کتاب خیال راحتتری با مجرد بودن خواهند کرد.ولی اگر سر دوراهی هستین یا شرایط متاهل شدن را دارین که مجردی بهتر است یا متاهلی کتاب خوبی نخواهد بود شایدم مضر.
محمد مهدی قنبری
مجرد ها گوش بدن، جالب بود
پریسا خانی
خیلی مزخرف بود محتوای کتاب

زمان

۳۱ دقیقه

حجم

۲۹٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳۱ دقیقه

حجم

۲۹٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان