آیا این اَکانت خشمگین همان آدم محترم میز بغلی است؟<!-- --> | طاقچه

آیا این اَکانت خشمگین همان آدم محترم میز بغلی است؟

درآمدی بر پروندۀ «ما خشمگینیم و عضو شبکه‌های اجتماعی: چگونه شبکه‌های اجتماعی شیوه‌های بروز خشم را تغییر می‌دهند؟»

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۸ دقیقه مطالعه

bookmark
آیا این اَکانت خشمگین همان آدم محترم میز بغلی است؟

من یک رانندۀ ۴۸‌ کیلویی عصبانی هستم

سنکای رواقی خشم را جنونی زودگذر می‌دانست. برای من خشم یعنی رانندگی. دست خودم نیست، دچار جنون آنی می‌شوم، اصلاً متوجه نمی‌شوم چه می‌شود، همه چیز شکل دیگری می‌گیرد. خیلی شبیه حالتی است که قهرمان‌های بازی‌های کامپیوتری آدرنالین می‌زنند: کادر تصویر ناگهان بسته‌تر می‌شود، همه چیز به حالت تعلیق درمی‌آید و صداها در پس‌زمینه قرار می‌گیرند. صدای خواهش‌های مادرم یا همسرم، صدای گریۀ محمدرضا، پسرم، حتی صدای افرادی که در ماشین دیگر هستند و اصرارشان برای تمام‌کردن این جنون حماقت‌بار را نمی‌شنوم، همه در پس‌زمینه است و بیرون کادر، عین بازی‌های پلی‌استیشن. همین دو سه هفته پیش صدقه‌ای کنار گذاشتم و نشستم پشت فرمان. یک ربع رانندگی کردم و به جایی رسیدم که راه دو شاخه شد. سمت چپ بزرگراه اصلی و سمت راست خروجی باریکی بود که به بزرگراه دیگری می‌رسید. من باید از سمت راست می‌رفتم؛ راهنما زدم و پیچیدم. دقیقاً درحالی که داشتم خوانده‌هایم دربارۀ خشم را مرور می‌کردم و به محتوای یادداشتی که قرار بود بنویسم فکر می‌کردم، یک پراید، درست سر خروجی، ناگهان جلوی من پیچید و خودش را به‌زور بین ماشینم و وانت نیسان جلویی جا کرد. مجبور شدم یک‌دفعه ترمز کنم تا به پراید نزنم. هنوز به خودم مسلط بودم و فقط دستم را اعتراض‌آمیز حرکت دادم. رانندۀ پراید که از آینه دید دارم غرغر می‌کنم و به حساب خودش دارم فحش می‌دهم، چند متر جلوتر، دوباره همین کار را تکرار کرد. دیگر نفهمیدم چه شد. مثل همیشه خون جلوی چشمم را گرفت. پدال گاز را تا ته فشار دادم. تعقیب و گریز شروع شد، دندۀ معکوس کشیدم و موقعیت بهتری پیدا کردم. حالا نوبت من بود که جلوی پراید بپیچم و همین کار را هم کردم. کلی بدوبیراه نثار هم کردیم. …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۸ فصلنامه علوم انسانی ترجمان (پاییز ۱۳۹۷) منتشر شده است.