
گنوستیسیسم تفکری عرفانی بود که حدود دو قرن پس از میلاد مسیح در روم رواج یافت. گنوستیکها معتقد بودند اوج کمال و غنا در چیزهایی است که هنوز به وجود نیامدهاند، چرا که هر چه پا به دایرۀ زمان بگذارد، ناگزیر، مشمول کهنگی و فساد و نابودی است. رگههایی از این تفکر در زندگی روزمرۀ ما نیز نمود مییابد: در اهمالکاریها و تعللهایمان، در نقشههایی که میکشیم اما هیچ وقت دنبال تحققشان نمیرویم چون میترسیم خراب شوند.
نیویورک تایمز — ماجرای آن معمار شیرازی را شنیدهاید که قشنگترین مسجد دنیا را طراحی کرد؟ خیال چنین طرحی به ذهن هیچ کس خطور نکرده بود، طرحی که جسارتش نفس را در سینه حبس میکرد اما کاملاً متناسب بود، چنان استادانه که انگار از بهشت آمده بود، اما گرمای انسانی آشکارا از آن میتابید. کسانی که طرح را دیدند مبهوت شدند.
بنّاهای مشهور از آن معمار خواهش میکردند اجازه بدهد مسجد را بنا کنند. ثروتمندان از راه دور میآمدند تا طرحش را بخرند. دزدها برای سرقت آن طرحها نقشه میکشیدند. حاکمان قدرتمند میخواستند طرحها را بهزور بگیرند. ولی معمار خود را در اتاق مطالعهاش محبوس کرد، سه روز و سه شب به طرحهایش خیره شد، سپس همه را سوزاند.
معمار تاب این تصور را نداشت که آن سازه اسیر نیروهای فرسودگی و تباهی شود، درنهایت فرو بریزد یا به دست قبایل وحشی ویران شود. در آن روز و شبها که در اتاق مطالعهاش بود، پیش چشمش میدید که مخلوقش هتک حرمت شده و با خاک یکی میشود، و از این تصویر بسیار آشفته شد. چه بهتر که مسجدش در کمال بماند. چه بهتر که هرگز ساخته نشود.
این ماجرا یک افسانه …