قاتل قصر شیشه‌ای<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

قاتل قصر شیشه‌ای

قسمت ششم؛مجموعه داستان‌های حقوقی-جنایی:کاراگاه دِموربایا

کیهان بچه‌ها

۳ دقیقه مطالعه

bookmark

خلاصه قسمت قبل:

بعد از این‏که کارآگاه، پوریا رو با اون مواد دید تصمیم گرفت که بره و باهاش صحبت کنه، وقتی حرف‏های کارآگاه با پوریا تموم شد، دوتایی با هم از اتاق بیرون اومدن و خواستن به طرف حیاط برن که یه دفعه یه خدمتکار با یه سینی که توش یه لیوان شیر بود وارد اتاق پارسا شد و بعد از خارج شدن از اونجا و چند دقیقه بعد کارآگاه اونو دید که این‏بار درحالی‏که یه کیسه کوچیک که توش یه چیزی شبیه پودر سفیدرنگ بود به دست داشت از اتاق پوریا خارج شد و این درحالی بود که پوریا اون موقع داخل حیاط بود.


راوی دوم:

پنجشنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، پارسا از دیشب حالش خیلی خوب نبود و برای همینم من باید می‏رفتم فرودگاه دنبال دخترش؛ در حال ردشدن از داخل حیاط بودم که دیدم پرهام قبل از من بیدار شده و داخل آلاچیق نشسته و صبحانه می‏خوره:

- سلام پرهام، صبح بخیر.

- به به سلام داداش گلم، داری میری فرودگاه؟

- آره، آوا دیشب بهم زنگ زد و گفت که پروازشون صبح ساعت ده میشینه؛ خب من دیگه میرم فعلا خداحافظ.

- اول بیا یه چیزی بخور بعد برو.

- نه بعدا میام می‏خورم، فعلا.

وقتی به فرودگاه رسیدم، …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۳۰۸۰ مجله کیهان بچه‌ها (بهار ۱۴۰۱) منتشر شده است.