
اومبرتو اکو هیولای کتابخوانی بود. این عشق بیمرز به کتاب حتی در رمانهایش هم کاملاً مشهود است. معلوم نیست اگر برای چنین آدمی توضیح بدهید که چرا نباید کتاب خواند، چه عواقبی منتظرتان خواهد بود. بااینحال، گویا پییر بایار چنین کاری کرده است. و جالب اینجاست که اکو استدلال او را کمابیش قانعکننده میبیند: هیچ کس نمیتواند همۀ کتابها را بخواند، پس باید راههای دیگری برای مواجهه با کتابها پیدا کرد.
پاریس ریویو — یک مقالۀ عالی از جورجیو مانگانللی در خاطرم مانده است، گرچه شاید حافظهام خطا کند، که توضیح میداد یک خوانندۀ خبره، حتی پیش از بازکردن یک کتاب، میتواند بفهمد آیا آن کتاب ارزش خواندن دارد یا نه. منظورش آن ظرفیتی نیست که یک خوانندۀ حرفهای یا یک خوانندۀ زیرک و فهمیده غالباً باید داشته باشد تا بر اساس اولین خط، یکی دو صفحهای که تصادفی نگاهی میاندازد، نمایه، یا اغلب بر اساس کتابشناسی قضاوت کند که کتاب ارزش خواندن دارد یا نه.
من اسم این ظرفیت را تجربه میگذارم و بَس. نه، مانگانللی از یکجور بصیرت حرف میزد، استعدادی که آشکارا مدعی داشتنش بود، گرچه این ادعا یکجور پارادکس است.
چگونه دربارۀ کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم؟ به قلم پییر بایار، روانکاو و استاد ادبیات، فن کتابنخوانی را شرح نمیدهد، بلکه میگوید چطور میتوانید با کمال مسرت …